She is talking

واسه حرفایی که جاش تو اینستاگرام نیست :>

She is talking

واسه حرفایی که جاش تو اینستاگرام نیست :>

الان فهمیدم پیکی بلایندرز دو هفته دیگه میاد یکم از اندوهم کاسته شد

غمین و مچاله شدم

عزیزان نیمی از کارهای آدمی با "پررو بودن" و نیم دیگرش با "زبون داشتن" راه میوفته که من هیچ کدومو بلد نیستم

غر های فراوانی دارم که نمیتونم با کسی درمیون بذارمش چون هم خودم هم طرفو معذب میکنه :/

به به دو مهمان عزیز داریم

Pms و دندون درد

خاااااک

الهه خاک تو سرت

چرا؟

چون انقدر همیشه متعادل رفتار کردی و آسه رفتی و آسه اومدی  و سعی کردی هیچ وقت هیچ کسو ناراحت نکنی و سعی کردی تو هرجمله ای که میخوای بگی، به مخاطبت هم فکر کنی که نمیتونی از رو اعتماد بنفس حرف بزنی

خاک تو سرت که هرجا خواستی نظرتو بگی، صد بار قبلش گفتی به نظر من، که طرف فکر نکنه داری حکم کلی میدی

خاک توسرت

اگه من جای ادولف لوس بودم احتمالا به جای جمله ی معروف " تزئین جنایت است" میومدم میگفتم : به نظرمن تزئین کار خیلی مفیدی نیست"

همچین جمله ی احمقانه ای معروف نمیشه

قاطعیت و اعتماد بنفسه که معروف میشه

یکم یاد بگیر

بیش باد

اولین باره که میخوام برم تهران و فقط خوشحالم

نه چمدون بستنی

نه ناراحت شدن صدباره از دوری خانواده ای 

نه بارا سنگین کشوندن تو مترو و کمردردی

فقط و فقط خوشحالی :)

این که صرفا سکسیست نباشیم کافی نیست

بلکه باید "ضد" سکسیسم باشیم

کودک وحشی

وقتی من دو سال و نیمم بود ما و دخترعمم اینا که اراک بودیم تصمیم گرفتیم با هم یه خونه دو طبقه بخریم (جوره از ضمیر متصل جمع اسفاده میکنم انگار بخش مهم تصمیم گیری رو من انجام دادم). 

دخترعمم هم یه دختر یک و نیم ساله(شکیبا) داشت. خلاصه خونه رو میخرن و حدود ۹ سال من و شکیبا صمیمی ترین دوستای هم بودیم تا اینکه ما خونمون رو عوض کردیم.

الان از اون دوستی هیچی نمونده جز خاطره هاش که هر چند وقت یبار مرور میکنیم .

از خاله بازی هامون تو پاگرد بین طبقات میگیم تا معلم بازی ها توی حیاط و تاب بازی ها تو پارکینگ و اسکیت بازی ها تو کوچه ، تا دعواهای خیلیییی زیاد و شدیدمون 

متداول ترین نوع دعوامون این بود که هر کی میرفت خونه ی خودش،جلو در وامیستاد، به نوبت ،یه بار من درو باز میکردم تو راهرو داد میزدم بیشووور کثاااافت بعد در خونمونو با نهایت قدرت به هم میزدم، بلافاصله در خونشون  رو باز میکرد تو راهرو داد میزد عوضیییی گه بعد درو با تمام قدرت میکوبید :)))

یه بار تو سرویس مدرسه انقدرررر حرصمو درمیاره که تا میرسیم خونه تو راهرو گردنشو میگیرم عقب عقب هلش میدم سرشو میکوبونم به دیوار :/ 

یه بارم رفتم در خونشون ، دیدم کلید پشت دره، منم کرمم گرفت درو روشون قفل کردم و اومدم خونه! دخترعمم هم تو خونه بوده و هر چی سعی میکنه از اون طرف درو باز کنه چون کلید تو قفل بوده نمیتونسته :)))  آخرش زنگ میزنه شوهرش از سرکار پا میشه میاد خونه درو باز میکنه براشون :دی

یه بارم(اینجا حدود حدود ۱۰ سالم بود) بصورت اینترنتی فیلم های هری پاتر رو خریدم و به جای مشخصات خودمون مشخصات دخترعمم اینا رو داده بودم. پستچی بدبختم بسته رو اورده و هی دخترعمم گفته اینو ما نگرفتیم هی یارو گفته مگه مشخصات شما نیست؟ اخرش از من میپرسن که تو سفارش دادی؟ منم کلییی انکار میکنم که وااا نه من چرا باید همچین کاری کنم :)))

خلاصه همینا 

بای بای

Finally

سیب، شکلات ، خرما ، آلاسکا، لواشک ،تمبرهندی ،فندق، بادوم و آب برداشتم با خودم آوردم تو اتاق که سه ساعت بی وقفه بشینم endgame رو ببینم 

از هیجان دارم میمیرمممم

غرغر

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

چرا در گنجه بازه؟

خب بیام یکم افکارمو خالی کنم اینجا

به عنوان مثال:

چرا عروس سر سفره ی عقد میگه با اجازه ی بزرگتر ها بله؟ به بزرگترها چه؟ 

چرا گرفتن حق طلاق انقدررررر عجیب و غریبه که بعضی خانواده ها حتی از درخواستش هم خجالت میکشن؟ کما اینکه حتی درخواست کردنی هم نیست! 

چرا مرد سالاری از مغز مادر من بیرون نمیره. یبار داشت زن هارو میکوبید میگفتم مادر من به مرد و زنش نیست و به ادمش ربط داره و فلان. بعد گفت راست میگی مثلا خاله ات که انقدر خوب زندگیشو جمع کرده از صدتا مرد هم مردتره :/// 

چرا من انقدر دارم کتاب نمیخونم؟

چرا گریس رو زدن کشتن و تام عزیزم رو اونقدر غمگین کردن؟

همینا بود فک کنم

تا افکار مغشوشی دیگر بدرود

بی معرفتی های دو طرفه

دو روز بعد ازوقتی که از تهران برگشتم دخترخاله اومد خونمون که از بهار وسایل نقاشی قرض بگیره، و دید من خونم و هزاران تن عذاب وجدان به من داد که چقدر بی معرفت شدی و یه خبر ندی و فلان و بهمان. حالا دو هفتست میدونه من خونم و هیچ خبری ازش نیست.

آی

روز اول یجوری ورزش کردم که بدن درد گرفتم و باید سه چهار روز صبر کنم تا خوب شه :/

آرام تر وحشی

پریا♡

راستی پریا از رفتنم خوشحال شد و اون پست قبلیه چرت بود

ایشالا برم تهران و فرابخونمش بیاد بریم خراب بازی ^_^