She is talking

واسه حرفایی که جاش تو اینستاگرام نیست :>

She is talking

واسه حرفایی که جاش تو اینستاگرام نیست :>

دوستانی که در هفته‌ی اول دیدار‌ها دیدم: 

آناهیتا،سپیده ،شقایق، ریحانه ،سبی، سام، یاسی و پارسا

میخواستم برای مسیر تهران کتاب بردارم فقط و فقط برای اینکه خوابم ببره زود :))

آقا من دیروز ۱۶.۵ ساعت کار کردم. یک بار هم سال کنکور ۱۷ ساعت درس خوندم. کاش یکم بیشتر کار کرده بودم و رکورد قبلیمو میشکوندم :)))

آخجااااان

احتمال خیلی زیاد در طول ۲ هفته‌ی آینده تمام دوستانم رو از اقصی نقاط کشور میبینم ؛))) 

به یمن جشن فارغ‌التحصیلی و عروسی پریا.

شرح حال

الف) پنج‌شنبه هفته پیش رفتیم شمال با زهرا فرزان فرزاد و خانواده‌ی روح‌الله. بعد فرزاد چون سربازه برای اینکه بتونه بیاد باید تست کرونای مثبت میبرد پادگان که بگه من کرونا داشتم که نتونستم زودتر بیام. برا همین میسپاره براش پارتی بازی کنن و تستش رو مثبت کنن. ما رفتیم سفر و برگشتیم و خیلیم خوش گذشت ولی امروز فهمیدیم تست فرزاد واقعا مثبت بوده :))) من و زهرا که آنتی بادی داریم ولی فرزان پنیک کرده بدجور.

ب) مامان بزرگمم کرونا گرفت. واقعا نمیدونم چقدر باید سر به موقع واکسن نزدن اینا من حرص بخورم.

پ)توی همون سفر شمال بیلیارد یاد گرفتم و الان هی به زهرا و فرزان میگم بیاید بریم بیلیارد من واقعا جدی‌ام. و اونا هی میخندن. بابا واااقعا جدی‌ام یه شب بریم تا یادم نرفته :)))!

ت) امروز تصمیم گرفتم جواب گلبو رو خوب و بدون غرض بدم و دیدم اونم رفتارش بهتر شد. نمیدونم دارم باهاش ساگار میشم یا داریم یادمیگیریم قلق همو یا چی. ولی بهتر بود امروز. نکته‌اش اینه باید بذارم خودش بفهمه ایده‌هاش تخمین  و هی من بهش نگم :)))))))

ث) وسط فکر کردن به کادوی مناسب برای پریا، بهترین هدیه برای آقای لقمانی که تو ۷ و ۸ باهاش کار میکردیم به ذهنم رسید و امیدوارم یه روز براش تهیه‌اش کنم و بهش بدمش چون از خوشحالی پر خواهد زد.

ج) من فرمول خوشحالی خودمو پیدا کرده بودم بچه‌ها. من باید اون‌کاری که دلمه رو انجام بدم. بهترین فرمول برای من همیشه  کارکن و هر وقت دلت میخواد استراحت کن بوده. نه کار کن و کار کن و کار کن تا اجازه بدم بهت یکم استراحت کنی. الان بخاطر شلوغی برنامه دارم فقط کارهای توی لیست رو انجام میدم و با وجود اینکه روزم خیلی مفیده، اصلا احساس خوشحالی ندارم و انگار میخوام مفیدتر و مفیدتر و مفیدتر باشه. سیرمونی ندارم. و خوشحال نیستم.

چ)فکر کنم مسابقه‌رو شرکت نکنم که به‌جاش برم زودتر کلاس آموزش رانندگی و گواهینامه رو بگیرم. 

ح) امروز تا مراحل آخرررر فارغ‌التحصیلیمو انجام دادم بالاخره ولی کارت دانشجوییم دست اون مدیر پانسیون کیریه. و گیر کردم باز. تف تف تف

خ) فردا رامین میاد و یه خروار ایراد میذاره روی پلان‌ها و عملا تا انجامشون بدم کل روز رفته و تعطیلی فردام هیچ و پوچ میشه. 

کی میرم لیزر؟

ژیلت کردن پا اینطوریه که وقتی دومی رو تموم میکنی، میبینی اولی غرق در خون شده :(