She is talking

واسه حرفایی که جاش تو اینستاگرام نیست :>

She is talking

واسه حرفایی که جاش تو اینستاگرام نیست :>

هکسره

یکی بود توی توییتر همیشه غلط هکسره بقیه رو می گرفت و مسخرشون میکرد.

امشب یه توییت با غلط هکسره زد

رفتم بهش گفتم اشتباه نوشتی آی کیف داد آی کیف داد :))

الان حس میکنم بزرگترین استاد ادبیات فارسی جهان شدم :)))


یاد ایام بخیر

توی کل دوران دانشجویی فقط یه مدت کوتاهی بود که یه گروه دوستی خوب بودیم و کلی باهم خوش گذروندیم.

۳ تا پسر بودیم و ۵ تا دختر

من و سجاد و سپیده و شقایق و ریحانه و آناهیتا و محسن و سربرز

باهم رفتیم اصفهان ، انقدر خوش گذروندیم که حد نداشت. سجاد برامون املت درست کرد، سربرز و آناهیتا بهمون رقص کردی یاد دادن و مام وسط خیابون هشت تایی رقصیدیم! محسن دی جیمون بود و با اسپیکر و آهنگاش فضامونو زیبا میکرد، سپیده برامون آش و شیرینی آورد. برا سربرز تولد گرفتیم. پانتومیم بازی کردیم و هزار بار به اجراهای سربرز خندیدیم و هزار بار به خفن بودن اجرای سجاد و محسن توی زمینه ی ورزش ۶ امتیازی خیره شدیم. 

تو دانشگاه باهم بودیم، باهم وقت میگذروندیم، باهم بازی میکردیم و حرف میزدیم. باهم رفتیم کوه و مارشمالو کباب کردیم. با هم رفتیم ساختمون آ اس پ رو کشف کردیم. روز آخر ترم ۴ بود که باهم رفتیم کافه گیو و چیپس و پنیر خوردیم و برای اخرین بار دور هم جمع شدیم. البته که خودمون نمیدونستیم اخرین باره

آخرش چیشد؟ محسن دوستای جدید پیدا کرد و بچه ها با تیکه هایی که بهش انداختن ناراحتش کردن و کلا دیگه جدا شد ازمون. آناهیتا و سجاد نمیتونن کنار هم باشن و اگرم باشن من نمیتونم تحمل کنم آناهیتا رو. سپیده کم و بیش میاد، من و سجاد دیگه دوتایی داریم میچرخیم واسه خودمون . اوج دور هم جمع شدنامون شده تولد ها!

دلم برای اون روزای خوب ترم ۴ خیلی تنگ شد :( ♡

اه

یکی از آشناهارو تو توییتر فالو کردم و بک داد

توییت کرده : هر چی سنگه ماله پایه لنگه !:/ 

 الان مشکلم اینه که باید تا ابد توییتای پر از غلط املاییشو بخونم و حرص بخورم :/

کودکان

در مراسم شب احیا بودیم

دو تا بچه لیوان قهوشون رو برداشتن، رو به همدیگه گفتن : یک، دو ،سه 

لیوان هاشونو به هم زدن و گفتن به سلامتی و قهوه رو خوردن :/

برای تین

امسال (سال تحصیلی) بیش از اینکه پیش خانوادم، سجاد و بقیه باشم، پیش تو بودم. 

امسال انقدر با هم دو نفره رفتیم و برگشتیم، دو نفره خندیدیم و غصه خوردیم و غر زدیم دو نفره فیلم دیدیم و بازی کردیم، دو نفره زبان خوندیم ،به دانش آموزامون زنگ زدیم، دو نفره سفر رفتیم ، دو نفره غذا پختیم و برای خودمون سفره چیدیم ،چایی گذاشتیم و چایی خوردیمو گپ زدیم. 

امسال انقدرررر دو نفره هامون زیاااد بود که باعث شدکوچکترین میزان ناراحتی رو با یه نگاه به هم بفهمیم حتی. باعث شده بااااارها تو ذهنمون عینا یک برداشت داشته باشیم و وقتی یکیمون بیانش میکنه،اون یکی بگه واااااای ارهههه دقییییقااا

باعث شده سر همون پانتومیم های دوتاییمون انقدر خوب زبون همو بفهمیم

و بنظرمن برای اثبات صمیمیت بین دو نفر مهم ترین فاکتورش اینه که بتونن با یه نگاه، با لحن، با یک کلمه هم دیگرو بفهمن و ما امسال رسیدیم به اونجا

خیلی دوستت دارم تینا :)