She is talking

واسه حرفایی که جاش تو اینستاگرام نیست :>

She is talking

واسه حرفایی که جاش تو اینستاگرام نیست :>

دلم برای ریتم کند زندگی تنگ شده بود.

برای اینکه صبح دیر بیدار شم و با سجاد ویدیوکال کنیم و کتاب بخونیم تا نهار، بعد نهار با بابام شلم بازی کنم و دوباره لش کنم و کتابمو بخونم به شدت دلم تنگ شده بود.

آخرش نتونستم تصمیم قطعی بگیرم که این هفته برم دلیجان یا بمونم

و احتمالا فردا با یه کوله ظرف خالی برم سرکار و بعدش یا همونو برم ترمینال یا بیام خونه. باید ببینم دیگه

دلم نمیخواد وقتی حالم بده مغزم بگه: اوکی رسیدی خونه یکی دو ساعت وقت داری گریه هاتو بکنی و خودتو جمع کنی چون بعدش باید به کارات برسی. چون دوباره حالم بدتر میشه که حتی نمیشه یه شب فقط غصه بخورم و کار دیگه ای نداشته باشم.