She is talking

واسه حرفایی که جاش تو اینستاگرام نیست :>

She is talking

واسه حرفایی که جاش تو اینستاگرام نیست :>

دو روز کااامل به مهمونی و دورهمی و دوردور گذروندیم 

و بیییییی نهایت خوش گذشتتتت

وقتایی که سجاد تو آتلیه و جلو استادا بغلم میکنه:

توی ذهنم: وای اخجون آخیش ♡

بر زبانم: نه نه نه زشته زشته زشته زشته زشته

امروز زشت و خسته و وحشی بیدار شدم

مراقب خودتون باشید

:))

یکی از سرگرمی هایی که موقع ظرف شستن دارم اینه که ظرفارو جوری تو سبد بچینم که کمترین فصای اشغالی رو بگیرن و درعین حال جوری قرار گرفته باشن که آبشون بره و خشک شن. لذا باید به این فکر کنم اول باید کدومارو بشورم تا بدون جابه جا کردن ظروف قبلی، بتونم جای ظرف های جدید رو  پیدا کنم ! 

فاک می

عزیزان من واقعا از دو تا از اهداف مد نظرم که زبان خوندن و رندر یادگرفتن باشه، خیلییییی عقبم 

رییییدم

خب بچه ها من واقعن دلم برای پریا یذره شده

الان بیشترین چیزی که خوشحالم میکنه اینه که با سجاد بریم اراک !

لوس بازی

دیر اومد سرکلاس دو ردیف جلوتر از من نشست

انقدر دلم براش تنگ شده بود که بزور جلوخودمو گرفته گریه نکنم جلو استاد :/

یاد ایام قدیم

اسم آهنگ counting stars رو تو تلگرام سرچ کردم که ببینم قبلا کی برام فرستاده بودتش، 

دیدم خودم پیداش کردم و برای پری فرستادم

میرم تو چت پری و پایینشو که میخونم میبینم داریم درباره ی این حرف میزنیم که من روی سجاد کراش داشتم و میدونستم سجادم روی من کراش داشته و میدونستمم که بالاخره جلو میاد و داشتیم با پری حرف میزدیم درباره ی جوابم. چون میترسیدم به هم نخوریم و مجبور شیم جدابشیم و تا سه سال مجبور باشیم هر روز همو ببینیم و هزاران بدبختی بکشیم و اینا

:))))

از یه جایی به بعد تو کادو دادن بی شعور شدم و از این موضوع متنفرم.

خیلی وقته هیچ هدیه ای رو خودم درست نکردم

خیلی وقته حتی روی بسته بندیش وقت نذاشتم

امسال به پریا کادو تولد ندادم

برای سالگردمون هیچ گهی نخوردم

خیلی وقته برای هیچ کس رو کادوهاش نامه نمی نویسم

حتی براشون یه متن طولانی خوب ، مثل انچه که تینا برای محدثه یا سپیده برای شقایق نوشت، برای هیچ کس ننوشتم

خیلی وقته روحم در کادو دادن خشکیده و میخوام در اولین فرصت جبرانش کنم :(


الان یکی دو روزه وقتی مامانم بهم زنگ میزنه استرس میگیرم، (چون پنجشنبه یهو زنگ زد گفت شوهر خاله فاطمه فوت شد) 

امیدوارم خوب شم زودتر

اَه

از جلال تا خوابگاه رو پیاده رفتم که یه بانک کشاورزی پیدا کنم

بانک های صادرات، اقتصاد نوین ، ملی (۲ بار)،ملت (۲بار)،  تجارت ، کارآفرین ، سپه، رفاه ، پارسیان، پاسارگاد ، آینده بودن، این کشاورز کوفتی نبود :/

واو :)))

داشتم ظرف میشستم که اتفاقی سارا هم اومد ظرفاشو بشوره و همینطور که مشغول شست و شو بودیم درباره ی موضوع ارائمون صحبت کردیم و یهو کلی ایده ی خوب به ذهنمون رسید و بیشتر کارامون انجام شد! 

هرگز در یک زمان مشخص انقدر مفید نبوده ام :)))

اَه

یک ساعت فیلم گرفتم از آماده سازه ظرف های خوراکی فردام، که تایم لپسش کنم، آخرش نرم افزار هنگ کرد و ویدیو سیو نشد

اینم شانس مایه

از لحاظ خانواده ی پر جمعیت

به یه چیز غمگین پی بردم

۱۶۷ فامیل برای از دست دادن دارم :( 

نمیخوام :(((

امروز توی سلف بحث رسم و رسومات موقع عذاداری بود.

دلیجان ۵ هیچ از سایر ملت ها ی تهران، رشت، اصفهان و کرمانشاه جلو بود