She is talking

واسه حرفایی که جاش تو اینستاگرام نیست :>

She is talking

واسه حرفایی که جاش تو اینستاگرام نیست :>

قارچک♡

 قارچ زرد کیجا I think I'm falling in love with 

دخترتون از شدت بیکاری رفت سرچ کرد himym و یه چیز خیلی مهم براش اسپویل شد :/

خطاب به هیس گویان

تا حالا بار ها پیش اومده که تو جمع یکی یه حرف نا به جایی زده و رد شده و صداش توی بقیه ی حرفا پیچیده و زیادم حرفش جلب توجه نکرده برام ، ولی یکدفعه یکی دیگه که مثلا میخواد حرف اینو جمع کنه بلند و کشدار میگه هییییییسسسسسس! و اونجاست که من با شنیدن اون هیس توجهم جلب میشه و جملاتی که شنیده بودم رو تو ذهنم هجا میکنم و تازه میفهمم که مثلا یارو داشته فحش بد میداده یا پشت سر من حرف میزده یا ... 

خلاصه که به اون هیس گوینده ها بگم که کارتون خیلی ضایست :)))

قسمت همیشه دردناک ماجرا

هر بار که سوار اتوبوس تهران میشم

من بزرگ تر میشم

مامان و بابام پیرتر :(


مامان ♡

این هفته یه ساک چرخدار آوردم خونه که مامانم با خیال راحت توش خوراکی بذاره و نگران سنگینیش نباشه. به چشم بر هم زدنی ساک و کوله پشتیمو پر پر کرد! دم رفتن دید سر کوله ام هنوز یکم خالیه، ترسید امتیاز اون مرحله رو از دست بده رفت سه تا پرتقال و دوتا موز آورد چپوند تو کولم :)))

قربونت برم که مامانی ♡_♡

بابای گوگولم ^_^

جذابیت دورهمی های فامیل بابام اونجاشه که برای انجام دادن کارها (مخصوصا ظرف شستن بعد از نهار و جارو کردن آخر روز، قرعه کشی میکنیم) و هر کی اسمش دربیاد انجام میده.

مبتکر این قرعه کشی برای انجام کارها هم پدر بنده بودن :))) ♡

و امروز اسم بابام برای ظرف شستن درومد، وسط ظرف شستن با پیش بند و دستکش باز برگشت به همه ی آقایون تاکید کرد که تو کار خونه خیلی فعال باشن و به خانوماشون کمک کنن. گوگول ^_^

بوریون ایا بونیمون

در این دو روز ، غیر از ۳ نفر اعضای اصلی خانواده ،۴۶ تا فامیل دیدم و خوشحالم :))))

فک کنم به یکی از اهدافم رسیدم!!

 امروز ارائه داشتیم و من یه ارائه ی خوب، با تسلط کافی و جذابیتی که مد نظرم بود داشتم ، صدام نلرزید، تونستم فی البداهه کلی جمله ی با معنی و خوب بگم و گیر نکنم وسط جملاتم. استاد هگ بهم گفت خیلی خوب داری میگی

بعدش جلسه ی اتمام حجت داشتم، با فن بیان عالی و تسلط خیلی خوبی براشون کلی توضیح دادم و طبق معمول هی سوال پرسیدن و هی گفتم و هی ذوق کردن.

آخر جلسه یکیشون گفت میشه شما سال بعدم پشتیبانمون باشی؟ گفتم نمیدونم قطعی نیست. یهو باباش گفت اخه از بس خوش اخلاقید ! من مرررردم از ذوق واقعا

این الهه، با اون الهه ی ترم پیش که سر ارائش کلی هول شد، صداش وحشتناک لرزید و بعدش کلی غصه خورد خیلی فرق کرده!

اون الهه ای که از صحبت توی جمع میترسید و استرس میگرفت ، الان کسی شده که جلوی ده تا دانش آموز و پدرمادراشون با راحتی کامل مطالب رو میگه و باهمشون ارتباط چشمی برقرارمیکنه و همه هم خیلی خوب بهش گوش میدن.

این الهه خودش از اینهمه تغییر پشماش ریخته و خیلی خوشحاله :)))



امروز رو روز تنهایی نام گذاری میکنم.

توی یه سریالی یه زوج خیلی گوگول و فوق العاده هستن به اسمای جک و ربکا

یه زوج فوق العاده ی دیگه هم هستن به اسمای رندال و بث. و رندال پسر جک و ربکاعه

بعد

این مامان باباهه علی رقم خوب بودنشون یه مشکلاتی باهم داشتن. یه روزم بث به رندال میگه اشکال نداره اگه دعوا کنیم مامان و باباتم دعوا داشتن .هیچ ازدواجی پرفکت نیست

ولی رندال میگه چرا هست. ازدواج ما پرفکته و همه چیزو باهم حل میکنیم و اینا...

حالا الان

انگار داره جرقه های طلاق گرفتنشون خورده میشه و فااااااااک :(((

خاک تو سر نویسنده هاتون که نتونستن به ازدواج موفق اینا نرینن :((( 

دلم براتون تنگهههه :(((

امروز بی هوا بابام بهم زنگ زد (همیشه مامانم زنگ میزنه و گاهی بابام گوشی رو میگیره حرف میزنه) و با کلییییی انرژی یه سلام بلند بهم داد و تعریف کرد داره چیکارا میکنه و بهم گفت دلش برام تنگ شده

خاک تو سرم که انقدر دیر میرم خونه :(

وقتی مسئول سفر خیلی لاکچریه

رفتیم یزد و یک عالمه پول خرج غذا کردم و الان روم نمیشه بگم برام پول بریزن :(


شاید خیلی عادی برخورد کنم که روت زیاد نشه :))) ولی بدون دلم خیلی برات تنگ میشه 

اومده 

حالتو

احوالتو

بگیرد 

ببرد

بعد من وقتی ناراحتم دوست دارم یکی باشه بغلم کنه و بهم بگه که پیشمه و دوستم داره ولی اصلا اصلا نپرسه خوبی؟ ناراحتی؟ چیزی شده؟ 

بعد سارا اصلا اینطوری نیست. 

عمرا بهت بگه بامن حرف بزن ولی وقتی بغلت میکنه یجوریه انگار میخوای همه چیز رو بهش بگی