توی همین فروردینی که تموم شد
من ۱۶ تا فیلم دیدم!
ینی یه روز درمیون!
خیلیییییی به خودم افتخار میکنماااا خیلیییییی:))
هدف بعدیم واسه اردیبهشت ۸ تا فیلمه :))
وضع کشور و مملکتم رو که میبینم از همیشه بیشتر دلم میخواد از ایران برم ولی قلبم میگه الان که کشورت نیاز داره بمون و بی وفا نباش . جوونای ما نباید برن . باید بمونن و در کنار هم تلاش کنن تا کشور آزاد شه
بعد مغزم میاد میگه که هیچکی قرار نیست بذاره تو به مملکتت کمک کنی
بعد قبلم یکم راضی میشه میگه حداقل برو و تکنولوژی های خفن و جدیدشون رو یاد بگیر و برگرد کشور خودت و حداقل یه خونه بساز که تو وقت زلزله انقدر راحت آوار نشه رو سر ساکنانش
بعد مغزم هشتگ میزنه #کاوه_مدنی
و قلبم سکوت میکنه
:(
نمیدونم شرایط زندگی برای نسل های بعد ما چطور میشه. ولی این اتفاقات اخیر این عصر سیاهه:
سعید مرتضوی قاتل رو گیر نمیارن که مجازاتش کنن
بهمن ورمزیار یه جوون بود که دزدی کرد ولی پشیمون شد و خودش رو تسلیم کرد و رضایت شاکیاش رو گرفت ولی اعدام شد
ماموران گشت ارشاد یه دختر رو بدجور کتک زدن
پول کشور بی ارزش ترین پول دنیاست
عوارض خروج از کشور رو زیاد کردن
میخوان تلگرام رو فیلتر کنن
مسئولین در جهت بدبختی های مردم هیچ کاری نمیکنن. هیچ کاری. هیچ کاری. هیچ کاری
اخ که چقدر تلخ و سخت شده زندگی
باید برای تحقیق کلاس کارآفرینی یه شرکت معماری پیدا میکردیم و معرفیش میکردیم
رفتم تو سایت شرکته که اطلاعات دربیارم، یدفعه زد به سرم که برم فرم تقاضای همکاریشونو پر کنم :))))
چه بشه چه نشه (احتمال نشدنش زیاده)خیلییییی حس جالبی بود! از جسارت خودم خوشحال شدم :))))
و اولین فرم درخواست کارمرتبط با رشتمو پر کردم !
آقا و خانومی که با دختر بچتون صبح جمعه رفتید نونوایی که نون بخرید. بعد دخترتون بغل خواست و رفت تو بغل باباش
شما نمیتونید بفهمید ولی دوست پسر من ازتون عکس گرفت و برام فرستاد و کلی ذوق زندگیتونو کردیم!
اینو نوشتم که یادم باشه حتما کلی آدمم ذوق زندگی منو میکنن و من یادم میره که هی خوشحال باشم :>
عادی نشو خوشبختیییی
یه جا نوشته بود :
《من اگه دوست پسرم بهم بگه عزیزم، بیا یه خونه ی کوچیک اجاره کنیم و یه زندگی رو با عشق شروع کنیم و کم کم کار کنیم تا پیشرفت کنیم با کله قبول میکردم، ولی اگه همین حرفو خواستگارم بهم میزد اول کلی بهش میخندیدم بعدم ردش میکردم!
چرا دوست دختراتونو نمی گیرید؟؟》
واقعا دیگه چقدر بگم از عن بودن ازدواج سنتی؟
وقتی از پسره انتظار میره همه چی داشته باشه و از دخترم انتظار میره همه کاری بلد باشه!
در حالی که دو نفر که عاشق هم باشن اصلا همچین چیزایی براشون ملاک نیست !
این مرضی که "تا وقتی ندونم دقیقا باید چیکار کنم دست و دلم به کار نمیره " رو به نام خودم ثبت میکنم اخرش!
حوصلم سر رفته :/
در حدی که میپرسه چیکار میکنی؟
میگم دارم پشت گوشم رو میخارونم و عینکم بالا و پایین میره!
و یه ویدیو میگیرم براش از همین بالا و پایین رفتن عینکم :/
و حتی میام اینجا پستش میکنم :))
سر کلاس کارآفرینی پر از افسوس میشم
افسوس که این همه جوون با ایده های مختلف و با توانمندی های زیاد نشستن توش ولی هیچ کس کوچیکترین انگیزه ای نداره
و حق هم داره
یه مسافرت کلاسی به اصفهان در پیش داریم برای درس معماری اسلامی ۱
بعد استاد گفته هر کی نیاد پنج نمره ازش کم میشه
زیباترین اجبار تاریخ باشه شاید :)))