یه جا نوشته بود :
《من اگه دوست پسرم بهم بگه عزیزم، بیا یه خونه ی کوچیک اجاره کنیم و یه زندگی رو با عشق شروع کنیم و کم کم کار کنیم تا پیشرفت کنیم با کله قبول میکردم، ولی اگه همین حرفو خواستگارم بهم میزد اول کلی بهش میخندیدم بعدم ردش میکردم!
چرا دوست دختراتونو نمی گیرید؟؟》
واقعا دیگه چقدر بگم از عن بودن ازدواج سنتی؟
وقتی از پسره انتظار میره همه چی داشته باشه و از دخترم انتظار میره همه کاری بلد باشه!
در حالی که دو نفر که عاشق هم باشن اصلا همچین چیزایی براشون ملاک نیست !
صحبت جالبی بود.
درستم هست ولیکن فقط دو نفر عاشق این وسط نیستن خانواده های طرف میرینن تو رابطه ! اونوقت خر بیار باقالی بار کن یکی باید دو عاشق رو جمع کنه.
اون بخش اول ی بلوف بیشتر نیست. به محض اینکه اسم ازدواج میاد نود و نه درصد دخترا به اون موجود دوم تبدیل میشن و تفاضای چیزایی رو میکنن که باباشون با سی سال کار بدست نیاورده.
نمیدونم والا. من تو اطرافیان خودم ندیدم اینطوری. معمولا اگه کسی رو دوست داشته باشن با مقدار داراییش کنار میان
خب با جمله آخرت موافق نیستم. اینکه عاشقبشی و از بعضی از معیارات بگذری بعدا مشکل ساز میشه.
نه نه منظورم این نبود که. منظورم اینه که تو وقتی عاشق بشی مقدار دارایی فرد یا مقدار مهارتش توی اشپزی برات ملاک نیست! که خب خیلی خوبه!