She is talking

واسه حرفایی که جاش تو اینستاگرام نیست :>

She is talking

واسه حرفایی که جاش تو اینستاگرام نیست :>

آخیییییش

امروز اگه دو نفر رو راه آهن دیدید که از بغل هم بیرون نمیومدن، در حالی به سمت ایستگاه مترو میرفتن که دست همو گرفته بودن و دختره گریه میکرد و پسره اشکاشو پاک میکرد، ساعت ها توی پارک روبروی هم نشستن ، به هم زل زدن، لقمه ی غذا دهن هم گذاشتن و هزار بار ذوق کردن واسه تموم شدن تابستون و دوریشون، بدونید من و یار رو دیدید ♡

پی نوشت: امروز آخرین و بهترین روز تابستون بود ^_^

!

یک بار از خونه که میخواستم راه بیوفتم سمت تهران، کارت دانشجوییم رو جا گذاشتم و همون لحظه ای که نشستم توی اتوبوس، متوجهش شدم و از اتوبوس پیاده شدم. هنوز راه هم نیوفتاده بود حتی

حالا خانواده سه روزه، روزی حداقل ۵ بار یادآوری میکنه که کارت هامو چک کنم ، کارت هامو یادم نره، کارت هامو بردارم، کارت هامو جا نذارم و کارت هام رو بذارم تو ساک 

اَی خِدااااا

تهرانِ عزیز♡

روز آخره خونه ام

معمولا روزای آخر یه غم خاصی داره

ولی ایندفعه میزان خوشحالی از برگشتن به تهران انقدررررر زیاده که اون غمه خیلی کمرنگ شده! 

فک کن

از زندگیِ "الهه بیدارشو ساعت یکه" و "دلم برات خیلیییی تنگ شده" و تروخدا گریه نکن  چیزی از تابستون نمونده" و " توام که همیشه آنلاینی" و چقدر میخوابی" 

میریم به زندگیِ "فردا ساعت ۸ کلاس دارم" و "بیا بریم فلان جا"  و"کاش میشد همیشه همینجوری تو بغلت بمونم" و "فردا زود بریم دانشگاه که صبحونه بخوریم باهم قبل کلاس" و "از صبح تا حالا تلگرامو چک نکردم و مهمم نیست" و "پس کی کم خوابیامو جبران کنم" و "اینو که تحویل دادیم بریم بیرون همگی" و "میاید باهم فیلم ببینیم" و "من برم کتری بذارم کسی هست بره بیاره" و "امروز کراشم بهم نگاه کرد" و "بچه ها کسی هست شام منم بگیره" و ...

زیبا نیست؟ :))

بعله -_-

الان به مرحله ای رسیدم که اگه چیزی گرون نشده باشه متعجب و مشکوک میشم!

مثلا دیدم غذای دانشگاه گرون شده خوشحال شدم!

اگه گرون نشده بود با خودم میگفتم یحتمل از گوشت خر و چمن دانشگاه استفاده میکنن :))) 

:/

آیا میدانید هرگز دو جمع مذهبی و غیر مذهبی باهم آبشان توی یک جوب نخواهد رفت؟

چرا؟

زیرا هر دو اعتقاد دارند دیگری در جهالت مطلق است و خودشان به آگاهی محض رسیده اند! 

و از روی انسان دوستی زیاد (!) دائما میخواهند دیگران را هم به آگاهی برسانند

بیاید قبول کنیم همه مان ...مغزی بیش نیستیم و اندکی صلح برپا کنیم 

باشد که پند گیرید

چیه این زندگی؟

همش غصه خوردن

-_-

برای اولین بار یه آهنگ متال به زبان ترکی شنیدم و پرپر شدم

بابا شما قشنگا باید عاشقانه ی پرسوز بخونید اخه :(


اندکی سرگرمی :))

بیاید یکم تخیل کنیم دور همی

فکر کنید شما توی سریال گیم اف ترونز زندگی میکردید مثلا!

و یکی از رهبرای خفنشون بودید! 

چجور رهبری میشدید؟ سرسی یا جان اسنو یا دنریس مآبانه؟!

اصلا این سه تا هیچی

خودتون چه سیاستایی داشتید؟ چقدر دل رحم بودید؟ احتمال میدادید سرتون به باد بره؟ چطوری رفتار میکردید که افرادتون بهتون وفادار باشن؟ احتمال میدادید که افرادتون بهتون خیانت کنن؟ اگه درگیر عشق و عاشقی میشدید، عشقتون رو فدای وظیفه میکردید یا وظیفه رو فدای عشق؟ چقدر اهل انتقام بودید؟ چقدر اهل بخشیدنید؟ چقدر با برده داری مخالف میکردید؟ چقدر سعی میکردید همه رو راضی نگه دارید؟ چقدر طرف حق رو میگرفتید و ظالم رو هر چند نزدیکتون باشه،مجازات میکردید ؟ اگه جنگ میشد میرفتید جلوی همه میجنگیدید تا به سربازاتون روحیه بدید، یا میموندید عقب تا نتیجه ی جنگ رو ببینید و اگه اوضاع خطری بودفرار کنید و تجدید قوا کنید؟

آیا راضی میشدید با نامردی ، مثلا ریختن سم توی غذای دشمنتون از بین ببریدش؟ یا اعتقاد به پیروز شدن شرافتمندانه دارید؟ اگه محکوم به مرگ میشدید، ترجیح میدادید بمیرید یا برید به دیوار و اونجا خدمت کنید؟ 

.

خیلی جای خیال پردازی داره ها جدن. بیاید فکراتونو بکنید و کامنت بذارید برام :>

نظر خودمم میگم تو پستای بعد

جو مرا میگیرد

فیلم lion رو دیدم و جو گیر شدم که برم خارج و بعدش یه بچه از ایران به سرپرستی قبول کنم :))))

جالب نیست ؟

از فوبیا ها، سری اول

همیشه فوبیای اینو دارم که وقتی ناراحتم، برم به یکی پیام بدم که فلانی من ناراحتم میتونی یکم با من صحبت کنی؟ بعد طرف دیر ببینه پیامم رو، یدفعه هری دلش بریزه که ای واااای این به من نیاز داشت و من نبودم! بعد ناراحت شه :(

بوی ۵۰۰ ساله!

یبار به مامانم گفت پاریس بوی ادرار میده 

حالا هر بار که بحث خارج رفتن میشه(در حد مسافرت حتی)، میگه برو بابا شهراشون بوی ادرار میده کونشونم نمیشورن 

:))))))))

عجب!

حس میکنم امام حسین اگه یسری از عزاداری های محرم رو میدید ، میگفت : وات دِ ... :|

!

من به برابری انسان ها اعتقاد ندارم!

یعنی به برابری حقوق انسان ها اعتقاد دارما، به این که ما همه یجور به دنیا میایم و هممونم در نهایت از دنیا میریم و این باعث میشه هممون برابر باشیم اعتقاد ندارم. چون چیزی که خیلییی مهمه فاصله بین تولد و مرگه . یعنی اگه بگیم انسان ها خاکستری اند، خب انسان های خاکستری کمرنگ از خاکستری پررنگ ها بهترن دیگه! نه؟

یعنی اگه یکی به اصول اخلاقی پایبند باشه، حق افراد رو ضایع نکنه، به بقیه آزار نرسونه و باعث خوشحالی افراد شه، این آدم از کسی که خون بقیه رو تو شیشه میکنه و زجرشون میده و سر همه کلاه میذاره، بهتره دیگه! نیست؟

پس چطوری بگیم انسان ها باهم برابرن؟

پ.ن : هزار تا مرد فوق العاده خوب داریم و هزار تا زن فوق العاده خوب. هزار تا مرد پست داریم و هزار تا زن پست

ولی دردناک ترین قسمت جامعه ی مرد سالار، اونجاشه که پست ترین مرد، خودش رو از بهترین زن ، برتر میدونه !:(

نه به بچه آوردن زوری :))

حس میکنم ما ایرانی ها بچه دار نشیم بهتره ... اونقدر عقده و مشکلات روحی و روانی منتقل کنیم به یک انسان دیگه که چی بشه؟

مگر اینکه، کلی به حال روحی خودمون فکر کنیم، رفتار های بد بزرگترهامون رو درک و تحلیل کنیم ، عقده ها و ناراحتی هایی که ریشه در کودکیمون داره رو پیدا کنیم و براشون راه حل پیدا کنیم، بشینیم روزها و ماه ها و حتی سال ها مطالعه کنیم که هم خودمون رو بهتر بشناسیم، هم یادبگیریم چطوری یک انسان دیگه رو پرورش بدیم و برای تربیت بچه وقت و انرژی و پول کافی داشته باشیم

بنظرم بزرگترین مسئولیتی که یک فرد میتونه تجربه کنه تربیت یک انسان دیگست 

و باید بیشترین تلاش و وقت رو بذاره براش!

وگرنه منقرض بشیم بهتره 

:>

زندگی کردن با کسی که عاشقشی باید جذاب باشه!