She is talking

واسه حرفایی که جاش تو اینستاگرام نیست :>

She is talking

واسه حرفایی که جاش تو اینستاگرام نیست :>

کودک وحشی

وقتی من دو سال و نیمم بود ما و دخترعمم اینا که اراک بودیم تصمیم گرفتیم با هم یه خونه دو طبقه بخریم (جوره از ضمیر متصل جمع اسفاده میکنم انگار بخش مهم تصمیم گیری رو من انجام دادم). 

دخترعمم هم یه دختر یک و نیم ساله(شکیبا) داشت. خلاصه خونه رو میخرن و حدود ۹ سال من و شکیبا صمیمی ترین دوستای هم بودیم تا اینکه ما خونمون رو عوض کردیم.

الان از اون دوستی هیچی نمونده جز خاطره هاش که هر چند وقت یبار مرور میکنیم .

از خاله بازی هامون تو پاگرد بین طبقات میگیم تا معلم بازی ها توی حیاط و تاب بازی ها تو پارکینگ و اسکیت بازی ها تو کوچه ، تا دعواهای خیلیییی زیاد و شدیدمون 

متداول ترین نوع دعوامون این بود که هر کی میرفت خونه ی خودش،جلو در وامیستاد، به نوبت ،یه بار من درو باز میکردم تو راهرو داد میزدم بیشووور کثاااافت بعد در خونمونو با نهایت قدرت به هم میزدم، بلافاصله در خونشون  رو باز میکرد تو راهرو داد میزد عوضیییی گه بعد درو با تمام قدرت میکوبید :)))

یه بار تو سرویس مدرسه انقدرررر حرصمو درمیاره که تا میرسیم خونه تو راهرو گردنشو میگیرم عقب عقب هلش میدم سرشو میکوبونم به دیوار :/ 

یه بارم رفتم در خونشون ، دیدم کلید پشت دره، منم کرمم گرفت درو روشون قفل کردم و اومدم خونه! دخترعمم هم تو خونه بوده و هر چی سعی میکنه از اون طرف درو باز کنه چون کلید تو قفل بوده نمیتونسته :)))  آخرش زنگ میزنه شوهرش از سرکار پا میشه میاد خونه درو باز میکنه براشون :دی

یه بارم(اینجا حدود حدود ۱۰ سالم بود) بصورت اینترنتی فیلم های هری پاتر رو خریدم و به جای مشخصات خودمون مشخصات دخترعمم اینا رو داده بودم. پستچی بدبختم بسته رو اورده و هی دخترعمم گفته اینو ما نگرفتیم هی یارو گفته مگه مشخصات شما نیست؟ اخرش از من میپرسن که تو سفارش دادی؟ منم کلییی انکار میکنم که وااا نه من چرا باید همچین کاری کنم :)))

خلاصه همینا 

بای بای

نظرات 1 + ارسال نظر
. شنبه 12 مرداد 1398 ساعت 10:24

شت خرهههه
چه شیطون بودییی !!!
بعد به من میگه
خودش چه عذابی بوده ها

من شیطون نبودم زیرزیرکی یکم انتقام میگرفتم ولی در کل اروم بودم :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد