She is talking

واسه حرفایی که جاش تو اینستاگرام نیست :>

She is talking

واسه حرفایی که جاش تو اینستاگرام نیست :>

اندکی امید و مثبت اندیشی بر من تابیده انگار

برای دلداری به خودم که شت احتمالا دیگه با تینا و پری هم اتاقی نمیشم و یه خداحافظی درست و حسابی هم نداشتیم و یه بغل و یادآوری خاطراتم نکردیم، هی به خوش شانسی هایی که آوردیم فکر میکنم. به اینکه چقدررر خوب بود که سه تامون تهران قبول شدیم و چه شانس بزرگی آوردیم که توی سختی های جدایی از خانواده تنها نبودیم. به اینکه چقدررر سال اول با وجود همه‌ ی سختی ها و تنش هایی که بوجود اومد خندیدیم . خیلییییییی خندیدیم خیلیییی. و چقدر تا همین روزای اخر خوابگاه حس خونه داشتم به اون اتاق فنقلی و چه لحظات باارزشی از زندگیم رو کنارتون بودم.

چقدر بزرگ شدیم و مستقل. چقدر دنبال شغلای مختلف گشتیم تا بتونیم خرج خودمونو دربیاریم . چقدر چیزمیز یاد گرفتیم و چقدر رشد کردیم و دوستای بهتری برا هم شدیم‌.

درسته که کرونا اومد و نذاشت چایی با گل محمدی آخرو در حالی که وسیله هامون دورمون جمع شده بخوریم ولی انقدر قبلش روزای خوبی ساختیم و انقدر خوش‌شانسی آوردیم با هم بودیم، که میشه از این چند ماهی که کرونا ازمون بلعید با ارفاق صرف نظر کرد و بابت اون خوشحالی هامون این ناکامی آخرو بخشید.

پی نوشت: تینا و پری دوستون دارم .

نظرات 1 + ارسال نظر
پرنیان یکشنبه 22 تیر 1399 ساعت 00:55

منم همینطور عزیزم
نمیدونیم چی میشه
شاید بازم خوش شانسی ها بیاریم تو مراحل دیگه ی زندگی

اره واقعا هیچ چیزی تو این زندگی ثابت نمیمونه. خوبی و بدیش همینه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد