خداروشکر دانشگاه رفتم باعث شد یکوچولوووو سلیطه ی درونم فعال بشه و بتونم خیلی جاها حرفامو بزنم. هم دیگه راحت تر ناراحتی هامو بیان میکنم هم عصبانیتم رو. البته بازم باید روش کار کنم چون خیلی حرفامو سرکوب میکنم هنوز :(
ولی مثلا دیروز مامانم هی چند بار گفت بیکاری بشین این جاشمعی هارو نقاشی کن. به جای اینکه اعصابم رو بگا بدم گفتم مامان اینکه هی میگی باعث میشه احساس کنم مجبورم اینکارو بکنم و عذاب وجدان میدی و دیگه حتی اگه انجام بدمم خوش نمی گذره
ایشان هم پذیرفتند و دیگه نگفتند. خیلی هم زیبا