ای بابا دوباره خواب دیدم مامانم منو با سجاد دید :/
یه خواب دیگم دیدم. یه دختری پیشم بود و من به انگلیسی داشتم بهش میگفتم خیلی جالبه که ما دوتا غریبه ایم و میدونیم بعد چند روز دیگه هیچ وقت قرار نیست همو ببینیم. پس بیا از ترس هامون، از فکرای بدمون و از نقاط ضعفمون بگیم! چیزی که به یه آشنا هیچ وقت نمیشه گفت. ولی فک کنم قبول نکرد و به جاش نشستیم فیلم دیدیم!
من اگه بودم می گفتم جالب بود آخه
اره خیلی ناراحت شدم که قبول نکرد :)))