She is talking

واسه حرفایی که جاش تو اینستاگرام نیست :>

She is talking

واسه حرفایی که جاش تو اینستاگرام نیست :>

زندگیِ زیباااااا

یکی از روزای خیلی مفیدم رو تجربه کردم و خیلیییی خوشحالم

همه ی لباس هام رو دادم لباسشویی و پهنشون کردم

رفتم دانشگاه سر کلاس

متن جلسه ی آبانم رو نوشتم و مرورش کردم

برای ۸ نفر جلسه ی آبان گذاشتم و برای ۵ نفرم اتمام حجت 

و کلیییییی تو جلسه ترکوندم و خیلیییی خوب حرف زدم جوری که همه ی بچه ها و مادرا کلی سوال پرسیدن ازم و جلسه ی نیم ساعته یک ساعت طول کشید و همه هم کلی عاشقم شدن :))

رفتم خرید و مواد غذایی خریدم و خوراکی برای تو راهی فردام

الانم تو راه خوابگاهم، قراره برم برای شام امشب و فردا شب  خودم و سجاد که تو قطاریم آشپزی کنم . باید بترکونم چون سجاد اولین باره قراره دست پخت پختمو بخوره :))

همچنین باید همه ی ظرف هامو بشورم، عکس جلسه رو توی سایت بذارم و به دانش آموزایی که آزمون تشریحی دارن خبر بدم

لباسامو جمع کنم و اتو کنم و ساکم رو ببندم

راستی شیرینی تر خریدم ♡_♡ واقعا شیرینی تر شوق زندگی رو بیشتر میکنه :))) لذا وقتی برسم خوابگاه اول یه چایی شیرینی خودمو مهمون میکنم و بعد میدوعم به کارام برسم :>

نظرات 1 + ارسال نظر
. دوشنبه 5 آذر 1397 ساعت 01:57

دستپختت خیلی گوگولی بود عین لقمه گرفتنت.
میدونی که چی میگم خانومی !

ای جاااانمممم ♡_♡

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد