She is talking

واسه حرفایی که جاش تو اینستاگرام نیست :>

She is talking

واسه حرفایی که جاش تو اینستاگرام نیست :>

چنین متخیل!

سپیده میگه دیروزصبح که میخواستم سوار سرویس شم بیام دانشگاه، با خودم گفتم سپیده فک کن همیشه سرویسا از زیرزمین میرفتن و تو نمیتونستی روی زمینو، ساختمونا و آدما و آسمون و درختا رو ببینی. حالا امروز استثناعن دارن از روی زمین میبرنمون دانشگاه!

بعد خوشحال شده که میتونه روی زمینو ببینه و با ذوق تا دانشگاه به بیرون نگاه کرده و کلی خوشحالی کرده :)))) 

عاشقتم که توی دنیای قشنگت زندگی میکنی سپییییییید :)) ♡

توییتر عن

بابا چیه این توییتر همه به هم میپرن

جدن زندگی واقعی اصلا اینطوری نیست

الان تو اتوبوس یه دختر چادری روبروم بود و بهم لبخند و بهش لبخند زدم و بخاطر عقاید متفاوتمون نزدیم همو له کنیم

آدما تو فضای مجازی خیلی بی پروا و گستاخ میشن 

‌.

بعدا نوشت: انقدر دوسش داشتم دختره رو که بهش گفتم میخواید کیفتونو بگیرم؟(اون ایستاده و من نشستم) گفت ارهههههه میشههه؟ :)))))

گوگول ♡


Hello it's me

امروز انقدر دیرم شده بود که توی سرویس دانشگاه بند کفشمو بستم، آرایش کردم و صبحونه خوردم

خلاصه اگه تو سرویس یکی رو دیدید که دائم داره وول میخوره بدونید منم :))

هععی

دلم براتون تنگ شده خب اقای م.س.ا.ب 


هعیییییی

برامون یه استاد جوون آوردن با مدرک دکترا، از بچگی انگلیس بوده و اونجا درس خونده تا دکتراشو ، هی هم برامون از سیستم آموزشی اونا تعریف میکنه 

ولی خودش که میخواد درس بده ، با یک صدای خیلی آروم که فقط سه ردیف جلو میشنونش، با یک لحن بسیار یکنواخت و خسته کننده، از روی اسلاید های پاور پوینتش میخونه !

بدون یک واو کم و زیاد کردن ها .

 قشنگ روخوانی میکنه برامون ^_^


هنرهای همیشه زیبا

اگه یک دانشجو با مقنعه توی پردیس هنر ها دیدید، شک نکنید اون دانشجو یا ترم اولیه یا از دانشکده های دیگه اومده!

از زیبایی های دانشکدمونه که میشه شال پوشید با لباسای رنگی و خوشگل و دامن  و سایر لباس های زیبا ^_^


:))))

تینا دپ زده بود و مدتی بود صداش نبود تو اتاق

الان داشت چت میکرد پقی زد زیر خنده و با لبخند به چتش ادامه داد 

خیالم راحت شد 

از طرف چت کننده مچکریم :))))

نخون اقا نخون

اگه میخواید فلسفه بخونید که آخرش فقط نظر خودتونو قبول داشته باشید، حس خود شاخ پنداری کنید و اطرافیانتون رو آدم حساب نکنید نخونید اون فلسفه رو !!!!!!!!

وقتی آدم های مورد علاقم یا به عبارتی دوستان خیلی نزدیکم میخوان کارای اشتباه کنن سعی میکنم با شوخی و لحن خوب جلوشونو بگیرم

ولی آخرش میکنن اون کارو 

بعد حس میکنم پشیزی ارزش ندارم

بعد همش خودخوری میکنم که خوب کردی به تصمیم های افراد احترام گذاشتی ولی غمش از دلم نمیره که چرا بیشتر مراقبشون نبودم

(الهه جان میتونی از این به بعد خودت رو مراقب دوستات ندونی)

برای ایکس

بعضی وقتا افراد رو با توجه به جمعی که توشون قرار میگیرن دوست دارم. مثلا یکی از همکلاسیامو تو جمع کلاس و با بچه های کلاس خیلی دوست دارم. ولی یکدفعه با همون آدم توی یه جمع دیگه مواجه میشم و میبینم چقدر ازش بدم میاد حتی!

نمیدونم منظورم رو رسوندم یا نه!

مثلا 

من یکسری رفتارو آدما رو میپسندم  و باهاشون دوست میشم. "ایکس" وارد جمع دوستان من میشه و چیزهای مطابق با جمع بروز میده از خودش و من فکر میکنم که عههههه چقدر دوستش دارم این آدمو هم ! ولی توی جمع دیگری همون آدم رو ملاحظه میکنم. و میبینم نه این خبرام نیست و طرف نصف معیار های دوست داشتنی بودن از نظر من رو هم نداره حتی! صرفا اون رفتاراشو چون به جمع نخورده بروز نداده

برای مثال اگه جمع دوستان من اهل غیبت نباشن خب ایکس هم نمیاد غیبت کنه یا حتی اگه بکنه هم همراهی نمیشه باهاش و زود متوقف میشه خودش. بعد یهو تو توی یه جمع خاله زنک باهاش مواجه میشی و ویژگی بدش میخوره تو صورتت

و خب درد داره جدی

بیزی لایف

من میدونستم با شروع دانشگاه ها و فعال شدنم پستای اینجا خیلیییییییی کم میشه 

برا همین شهریور اونجوری فوران کردم :)))))

الا ن خیلییییی خوشحالم که برا خیلی کارا وقت ندارم  خیلییییی خوشحال

مثلا کتاب تاریخه رو هم خیلی کم دارم میخونم و سرعتم نزدیک به صفر شده! ولی راضیم :دی

یارِ سرما خورده!

پارسال وقتی یار سرما میخورد، اصرااااار میکردم که باهاش برم تا درمانگاه و یار هم اصرااااار میکرد که نه تو بمون دانشگاه و خودم میرم . ولی من با مقاومت بسیار تا درمانگاه میرفتم. بعد اونجا یار اصرار میکرد که نیام تو بخشی که نزدیک بیماراست و بشینم نزدیک ورودی تا بیاد. ولی من بازم اصرار میکردم که نهههه من باید تا پای اتاق دکتر بیام باهات و میرفتم. بعد یار اصرار میکرد که بهش نزدیک نشم و دستشو نگیرم ولی من لجاجت میکردم باز 

حالا یک سال گذشته 

ما بزرگ تر شدیم

دیشب فهمیدم یار سرما خورده. صبح حاضر شدم برم دانشگاه .یه لنگه کفش پوشیدم و یادم اومد یدونه نارنگی دارم تو یخچال. لی لی کنون برگشتم تو اتاق و نارنگی رو برداشتم. رسیدم دانشگاه و حدس زدم صبحونه نخورده براش کیک و آبمیوه گرفتم. بعد کلاسامون گفتم بیا بریم درمانگاه. گفت باشه. رفتیم. من نشستم جلوی در ورودی اونم رفت تو و کاراشو کرد و برگشتیم. تو راه برگشت به جای دستش،بازوشو گرفتم و داشتم فک میکردم که چقدر از پارسال بزرگ تر و پخته تر شدیم. 

و چقدر اگه پارسال مثل الان بودیم، یا الان مثل پارسال بودیم ناراحت بودم :)))))

هر چیز جاشو داره

رابطه ها رشد میکنن. از خر بازی ها :)) کم میشه و به عمق رابطه اضافه میشه و این فرایند واقعا جذابه ♡

قدم اول!

قدم هایی برای زندگی شادتر 

قدم اول: حذف توییتر

حالی که فقط با خواب خوب میشه

وقتی من خسته و کلافه ام و میخوام زودتر برم بخوابم منو بزور کافه نبرید!

اینطوری میشه که چیزی سفارش نمیدم و آخرش تنها میرم بیرون و شمام ناراحت میشید :؟


آه و فغان از دپرس شدن الکی و بی دلیل و عنی