She is talking

واسه حرفایی که جاش تو اینستاگرام نیست :>

She is talking

واسه حرفایی که جاش تو اینستاگرام نیست :>

رمضون جدید :(

ولی سحری خوردن اون بود که تو خونه با نوازش بابات بیدار شی و بری سر سفره ی سحری که همتون جمعید و غذای تازه ی مامان پز خوشمزه بخوری با شربت و اب طالبی، تلویزیونم روشن باشه و دعای سحر بخونه و هی بگه ۱۰ دیقه مونده ، پنج دیقه مونده ،

نه این که بیدار شی دو طبقه بری پایین تا سحری غذای نه چندان خوشمزه ی خوابگاه رو بگیری، تنهایی رو تختت غذا بخوری و وقتی لقمه رو گذاشتی تو دهنت یدفعه اذان بگه :/

ماه رمضون اونی بود که از شب تا سحر بیدار میموندم، رمان میخوندم و بعد سحر میخوابیدم تا ۲ یا ۳ ظهر و بعد فیلمی چیزی میدیدم تا اذون شه، واسه افطار همه دور هم جمع میشدیم و با همم سریال های ماه رمضونو میدیدیم

نه اینی که باید بعد سحر بیدار بمونم که کارای طرحمو بکنم، بعد باید ۸ صبح برم بانک و سفته بخرم و برم سر کلاس تا ۴عصر و بدو بدو از کلاس برم کارگر جنوبی واسه مصاحبه و شبشم بشینم مقاومت مصالح بخونم!

://///

نظرات 1 + ارسال نظر
یکشنبه 30 اردیبهشت 1397 ساعت 05:10

ولی همه ی اینا میگذره .
بعدم من که مثل آلارم شبکه قران گفتم بهت ده دقیقه مونده

خب اینکه دقایق اخر درست جلو چشمت باشه یا اینکه چند ثانیه مونده فرق داره دیگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد