یزد که بودیم ، تو یه خونه ی قدیمی خوشگل تو بافت قدیمی اسکان گزیده بودیم!
ازین خونه ها که توی یه کوچه ی خشتی تنگ بود که ماشین نمیرفت توش ، در خونه به جای زنگ کلون داشت و در از کوچه مستقیم به خونه باز میشد. به جای یه پذیرایی گنده ، اتاق اتاق بود و یه اتاق پذیرایی مخصوص مهمون داشت که این اتاقم دو تا در داشت به دو تا اتاق دیگه ی خونه . ته خونه هم یه حیاط گوگولی با حوض و باغچه بود
شاید این حس منه و بقیه اینطوری نباشن ولی چقدر آرامش داشت اون خونه!
کلا بافت قدیمی ، با اون خونه های خشتی ساده که همشون شبیه هم بودن و هیچکی واسه شاخ تر کردن خونش نمای رومی با مجسمه های سنگی کار نمیکرد ،
با کوچه هایی که انقدر تنگ بودن که ماشین توشون رفت و آمد نکنه و وقتی پنجره رو باز میکنی به جای صدای ماشین و موتور ،صدای پرنده بیاد ،
یا عطر خشت به جای بوی دود ،
همه ی اینا پر از آرامش بود
معماری سنتی کاملا قرینه ی مسجد ها و بنا های قدیمی، یجوری بهت ارامش و اطمینان میده که کیف میکنی. مثل کارهای مدرن پویا نباشه شاید. ولی همیشه که پویایی ملاک نیست! بعضی وقتا دلت میخواد بری یه جایی قرینه ی قرینه باشه تا ذهن و دلت آروم بگیره!
سنت واقعا شبیه یه مادر بزرگ مهربون و آرومه
چیزی که مدرنیته ی خشک و خشن هیچ وقت نمیتونه ارائه بده همین آرامشست!