-
:/
دوشنبه 8 بهمن 1397 02:39
همیشه میرفتیم خرید کلی خوشحال میشدم و روحم تازه میشد امروز رفتیم کاپشن بخریم و افسرده شدم انقدر که گفتن از این مدل سایزت نداریم و شما ماشالا تو پری و کوفت و درد :/ حس غول بودن دارم الان خب عنا :(
-
لاولی کاپل♡
شنبه 6 بهمن 1397 21:54
پریا کیک گذاشت دهن حسین و بلند خوند : من یه جوری عاشقم که قبل تو زندگی کردنمو یادم نیست... و من خوشحال بودن دوستم رو دیدم و خستگیم در رفت ♡
-
♡
پنجشنبه 27 دی 1397 03:21
سر جلسه امتحان کنار هم نشسته بودیم و هربار یکی برمیگشت یواش به اون یکی میگفت سوال فلان و اون یکیم یواش جوابشو میداد، مشغول نوشتن بودیم که روشو سمتم کرد و منم فک کردم میخواد سوال بپرسه ازم ، ولی آروم گفت دوستت دارم، چند ثانیه تو چشمای متعجب و خوشحالم نگاه کرد و دوباره سرشو انداخت پایین بقیه ی امتحانش رو نوشت . فوق جذاب...
-
ببخشیدا خیلی عصبانیم
چهارشنبه 26 دی 1397 04:19
ما که بتن رو با هر ضرب و زوری بود خوندیم ولی کل هیکلت رو گه بگیرن سیمین کریمیان -_-
-
اه
پنجشنبه 20 دی 1397 01:54
هی سعی میکنم فکرمو مشغول کنم ولی دوباره یاد پایان خیلی بد HIMYM میوفتم و حرص میخورم -_- وات دِ فااااااااز ؟؟؟ -_________-
-
روزا میگذره
یکشنبه 9 دی 1397 13:06
-
تو شب یلدای منی
شنبه 1 دی 1397 11:42
به مناسبت یلدای ۹۷ یه ماگ و یه انار سفالی گرفتم تا همیشه یادم بمونه ♡
-
قارچک♡
سهشنبه 27 آذر 1397 16:54
قارچ زرد کیجا I think I'm falling in love with
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 آذر 1397 23:07
دخترتون از شدت بیکاری رفت سرچ کرد himym و یه چیز خیلی مهم براش اسپویل شد :/
-
خطاب به هیس گویان
دوشنبه 26 آذر 1397 00:16
تا حالا بار ها پیش اومده که تو جمع یکی یه حرف نا به جایی زده و رد شده و صداش توی بقیه ی حرفا پیچیده و زیادم حرفش جلب توجه نکرده برام ، ولی یکدفعه یکی دیگه که مثلا میخواد حرف اینو جمع کنه بلند و کشدار میگه هییییییسسسسسس! و اونجاست که من با شنیدن اون هیس توجهم جلب میشه و جملاتی که شنیده بودم رو تو ذهنم هجا میکنم و تازه...
-
قسمت همیشه دردناک ماجرا
شنبه 24 آذر 1397 08:03
هر بار که سوار اتوبوس تهران میشم من بزرگ تر میشم مامان و بابام پیرتر :(
-
مامان ♡
شنبه 24 آذر 1397 08:01
این هفته یه ساک چرخدار آوردم خونه که مامانم با خیال راحت توش خوراکی بذاره و نگران سنگینیش نباشه. به چشم بر هم زدنی ساک و کوله پشتیمو پر پر کرد! دم رفتن دید سر کوله ام هنوز یکم خالیه، ترسید امتیاز اون مرحله رو از دست بده رفت سه تا پرتقال و دوتا موز آورد چپوند تو کولم :))) قربونت برم که مامانی ♡_♡
-
بابای گوگولم ^_^
شنبه 24 آذر 1397 01:22
جذابیت دورهمی های فامیل بابام اونجاشه که برای انجام دادن کارها (مخصوصا ظرف شستن بعد از نهار و جارو کردن آخر روز، قرعه کشی میکنیم) و هر کی اسمش دربیاد انجام میده. مبتکر این قرعه کشی برای انجام کارها هم پدر بنده بودن :))) ♡ و امروز اسم بابام برای ظرف شستن درومد، وسط ظرف شستن با پیش بند و دستکش باز برگشت به همه ی آقایون...
-
بوریون ایا بونیمون
شنبه 24 آذر 1397 01:14
در این دو روز ، غیر از ۳ نفر اعضای اصلی خانواده ،۴۶ تا فامیل دیدم و خوشحالم :))))
-
فک کنم به یکی از اهدافم رسیدم!!
دوشنبه 19 آذر 1397 18:54
امروز ارائه داشتیم و من یه ارائه ی خوب، با تسلط کافی و جذابیتی که مد نظرم بود داشتم ، صدام نلرزید، تونستم فی البداهه کلی جمله ی با معنی و خوب بگم و گیر نکنم وسط جملاتم. استاد هگ بهم گفت خیلی خوب داری میگی بعدش جلسه ی اتمام حجت داشتم، با فن بیان عالی و تسلط خیلی خوبی براشون کلی توضیح دادم و طبق معمول هی سوال پرسیدن و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 آذر 1397 15:50
امروز رو روز تنهایی نام گذاری میکنم.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 آذر 1397 02:35
توی یه سریالی یه زوج خیلی گوگول و فوق العاده هستن به اسمای جک و ربکا یه زوج فوق العاده ی دیگه هم هستن به اسمای رندال و بث. و رندال پسر جک و ربکاعه بعد این مامان باباهه علی رقم خوب بودنشون یه مشکلاتی باهم داشتن. یه روزم بث به رندال میگه اشکال نداره اگه دعوا کنیم مامان و باباتم دعوا داشتن .هیچ ازدواجی پرفکت نیست ولی...
-
دلم براتون تنگهههه :(((
چهارشنبه 14 آذر 1397 02:28
امروز بی هوا بابام بهم زنگ زد (همیشه مامانم زنگ میزنه و گاهی بابام گوشی رو میگیره حرف میزنه) و با کلییییی انرژی یه سلام بلند بهم داد و تعریف کرد داره چیکارا میکنه و بهم گفت دلش برام تنگ شده خاک تو سرم که انقدر دیر میرم خونه :(
-
وقتی مسئول سفر خیلی لاکچریه
چهارشنبه 7 آذر 1397 01:19
رفتیم یزد و یک عالمه پول خرج غذا کردم و الان روم نمیشه بگم برام پول بریزن :(
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 آذر 1397 01:15
شاید خیلی عادی برخورد کنم که روت زیاد نشه :))) ولی بدون دلم خیلی برات تنگ میشه
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 آذر 1397 12:20
اومده حالتو احوالتو بگیرد ببرد
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 آذر 1397 22:43
بعد من وقتی ناراحتم دوست دارم یکی باشه بغلم کنه و بهم بگه که پیشمه و دوستم داره ولی اصلا اصلا نپرسه خوبی؟ ناراحتی؟ چیزی شده؟ بعد سارا اصلا اینطوری نیست. عمرا بهت بگه بامن حرف بزن ولی وقتی بغلت میکنه یجوریه انگار میخوای همه چیز رو بهش بگی
-
سارا♡
پنجشنبه 1 آذر 1397 22:17
تو اتوبوس برگشت به سمت خوابگاه نشستم بغل سارا و به افق خیره شدم در سکوت کامل یهو بغلم کرد گفت بیا بغلم بابا تو بغلش مچاله شدم و چیک چیک گریه کردم این دختر یجور عجیبی حال آدمو میفهمه
-
زندگیِ زیباااااا
سهشنبه 29 آبان 1397 19:57
یکی از روزای خیلی مفیدم رو تجربه کردم و خیلیییی خوشحالم همه ی لباس هام رو دادم لباسشویی و پهنشون کردم رفتم دانشگاه سر کلاس متن جلسه ی آبانم رو نوشتم و مرورش کردم برای ۸ نفر جلسه ی آبان گذاشتم و برای ۵ نفرم اتمام حجت و کلیییییی تو جلسه ترکوندم و خیلیییی خوب حرف زدم جوری که همه ی بچه ها و مادرا کلی سوال پرسیدن ازم و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 آبان 1397 01:45
وقتایی که زودرنج میشم از خودم متنفرم مثل امروز که اگه به قدر کفایت ابراز خوشحالی از کسی نمیدیدم، دلم میگرفت ازش
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 آبان 1397 06:45
ولی بدونین من اونقدری روی دوستام حساسم که کوچیکترین برخورد بدتون با اونا منو از شما میرنجونه
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 آبان 1397 08:40
فاک دیس شیت
-
روزهای خیلییییییی زیبا
سهشنبه 15 آبان 1397 00:13
امروز رفتم دانشگاه سر کلاس و خوب گوش دادم با دوستام وقت گذروندم حدود سه ساعت کار کردم حدود دو ساعتم برای اسکیس تمرین دستی کردم فردا برای صبحونه با یار میریم بیرون بعد میریم پینگ پونگ بازی میکنیم کلاس رویت ثبت نام خواهم کرد کلاس دانشگاهمو میرم حدود سه ساعت دیگه کار میکنم و اگه جور شد شب فیلم میبینم . . . میدونستید عاشق...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 آبان 1397 01:18
چقدر از امروز بدم اومد اخ ۱۱ آبانِ بی ریخت
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 آبان 1397 12:44
میتونم بگم در این لحظه حوصله ی هیچ کسی رو ندارم و فقط مامانمو میخوام