She is talking

واسه حرفایی که جاش تو اینستاگرام نیست :>

She is talking

واسه حرفایی که جاش تو اینستاگرام نیست :>

اس ام اسشون

+ روحانی به شمام اس ام اس داد؟

جوابا :

ارههه نکبت

اره خاک بر سر

اره فلان فلان شده 

:)))))

علیزاده!

همین که پی اممو سین زدی ولی جواب ندادی یعنی همه چی منتفیه دیگه؟ اره؟

مرده ی متحرک

خط یک متروی تهران یدونه قطار خیلیییی داغون داره که فن هاش خراب شده و توش گرمه و بوی گند میده و خلاصه اصن تهویه نمیشه

سوار همون قطار بودم توی واگن بانوانی که چسبیده بود به واگنای مختلط ، یه خانوم با بچه ی کوچیک بغلش تو واگن بود و بچه هه داشت گریه میکرد و مشخص بود از هوای دم گرفته ی اون تو کلافه شده و گرمشه. نفس بچه بند اومد انقدر که گریه کرد

مامانش یدور نشست کف قطار که بچه رو شیر بده ولی باز ساکت نشد

زنا هم عاصی شده بودن .یسریا بهش میگفتن که خب برو بیرون یکم . یسریا با بچه حرف میزدن تا ساکت شه ، یکی بهش گفت مگه تا حالا گریه نکرده که نمیتونی ساکتش کنی؟ یسریا با کاغذ باد میزدن بچه رو ولی همه عمیقن اصرار داشتن که خب زن حسابی برو بیرون یدقه بچه هوا بخوره با قطار بعدی بیا

بالاخره زنه داشت راضی میشد بره بیرون که از سمت اقایون شوهر خانومه گفت نه نمیخواد بری 

تازه همه فهمیدیم که بابای بچه همونجاست و عین خیالشم نیست که بچش خفه شد و زنش چقدر داره اذیت میشه

خانوما گفتن خب یدقه بده باباش نگهش داره . ولی اقای محترم قبول نکرد ! قبول نکرد یدقه بجای زنش بچشو بگیره ! 

دوباره زنا التماس کردن که تروخدا ببر بیرون بچه داره خفه میشه کناه داره. شوهرش گفت نه نمیخواد بری. اگه بری گم میشی ...

رسیده بودم . از قطار پیاده شدم . صدای گریه ی بچه میومد هنوز...

داشتم به این فکر میکردم که این زن ، یا بلد نیست، یا اجازه نداره که از مترو پیاده شه و با متروی بعدی بیاد

یک زن بالغ که بچه داره ، بلد نیست از مترو استفاده کنه! یا اجازه نداره از شوهرش جدا شه ، یا حتی نمیتونه بچشو چند دقیقه بده دست باباش. و بدترینش حتی: به این وضع اعتراضم نمیکنه! 

به شوهرش نگفت چرا بچه رو نمیگیری ازم حتی! نگفت چرا نمیذاری پیاده شم؟ با اون همه زن  که ناراحت وضعیت بچش بودن یه کلمه هم حرف نزد! به اون زنی که مادریشو زیر سوال بود نگاه چپم نکرد حتی! یه بت بود. نه حرفی میزد. نه اعتراضی میکرد. نه ناراحت میشد بابت بچش. یه بت بی حس و بی جون و بی هویت

خب اگه این فاجعه نیست پس چیه؟

این زن بعدا قراره به دختر بچش چی یاد بده؟ 

تا چند نسل این بدبختی ادامه پیدا میکنه؟

...

دختران ترنسفر میشوند

این چیزی که توی پست قبل گفتم 

اینکه خانواده ها بچشونو میچسبونن به خودشون ، برای دخترا خیلی بیشتر و بدتر هم هست

بدین صورت که شما دخترتو تو خونه نگه میداری ، همون حوالی یه مدرسه ای بره و همون شهرم بره دانشگاه فوقش . و تمام حواست رو بذاری سر اینکه کار خونه رو یاد بگیره . کدبانو بشه. یجوری کف زمینو دستمال بکشه که برق بیوفته و یجوری به هویجای سالاد کاهو طرح و نقش بده که همه ی مهمونا حیرت کنن از این همه هنر این دختر. 

سر کار بره؟ که چی بشه؟ شوهرش خرجشو میده دیگه! فقط باید آشپزیش خوب باشه که هست 

بره دانشگاه شهر دیگه ؟ که چشم و گوشش باز شه؟ همینجا مدرکشو بگیره دیگه این که اخر سرم میخواد بمونه خونه بچه داری کنه

در کل شما یه جنس خوب و اعلا آماده میکنی و منتظر یه مشتری خوب میمونی، هی بهش هنر یاد میدی تا آپشناش بیشتر شه و مشتری ای که براش میاد بهتر باشه و بیشترم ازش راضی باشه. بعدشم که مشتری مطلوب رو پیدا کردی، جنس رو میسپری دستش تا بره خونه ی بخت و همه ی قابلیت هایی که بهش یاد داده شده رو جهت سرویس دهی هر چه بهتر بکار بگیره

توی خیلی از خانواده ها همه ی زندگی دختر همینه

تا یه مدت بابات خرجتو میده ، از یه جایی به بعد شوهر

و تامام !

خوشحااااالم :))

مامان من و خالم باهم رفتن کربلا دوشنبه ی هفته ی پیش 

و من مامانمو از دو هفته قبلش هم ندیده بودم حتی 

امروز رفتیم خونه ی دخترخالم ، داشتیم ظرف میشستیم که بحث شد سر دلتنگی برای مامانامون 

من ، یه دختر ۲۰ ساله ای که یک سال و نیمه بصورت نسبتا مستقلی زندگی میکنم و یاد گرفتم که زندگی نمیتونه همه چیزای دوست داشتنی رو با هم بده و برای رسیدن به یه سری چیزا باید آغوش خانوادتو ترک کنی  ، سه هفتست مامانمو ندیدم. دلم براش تنگه ولی به زندگیم میرسم و خوشحالم براش که حالش خوبه و خوشحاله. گریه هم نکردم تا الان

دختر خالم، که چندین ساله ازدواج کرده و الان دو تا بچه داره و سی و خورده ای سالش هست، یک هفتست مامانشو ندیده و این یه هفته کلا حالش گرفتست و چند بارم گریه کرده انگار 

یکی از بدی های پدر و مادرای ایرانی همینه که بچشون رو میچسبونن به خودشون و اون بچه هم اگه یوقت از پدر مادرش دور شه فلج میشه . پدر و مادرایی که حتی طاقت ندارن بچه هاشون بعد از ازدواج برن دو تا کوچه پایین تر! حتما باید تو همون خونه بمونن. پدر و مادرایی که براشون مهم نیست آینده ی بچشون خراب میشه اگه بمونه توی شهر خیلی کوچیک چون طاقت دوری از بچشونو ندارن

دیدن همین چیزا باعث میشه هر بار افتخار کنم به مامان و بابام که انقدر خوب حمایتم کردن که دور شم ازشون و برم مسیر زندگی خودمو پیدا کنم 

خداروشکر :>

The revenant

دیکاپریو 

تو با ما چه کردی؟

از برق بکشیدش

یکی منو بگیره انقدر درباره غربیا و خورد و خوراکشون پست نذارم :))))

اصن انقدر پست خوردنی نذارم کاش :///

تُست خور

این غربیای نون تست خور چه میفهمن نون سنگک خاشخاشی و نون بربری داغ اول صبی ینی چی !


مای فرست خورش مرغ

وااااای 

امروز اولین خورش مرغ زندگیمو پختم بدون هییییچ کمکییییی

وای خیلیییییییی خوشحالم 

خیلیییی

چقدر اشپزی خوبهههههه :)))

چقدر دیدن قیافه ی کسایی که غذاتو میخورن و ازش لذت میبرن جذاااابههههه 

وای واقعا خوشحال شدم :)))))))

دِ پِرکس اف بیینگ اُلدِر سیستِر

از جذابیت های سفر با بابات و خواهرت اینه که به عنوان بچه ی بزرگتر جلو میشینی

از نکات منفیشم اینه که دیگه نمیتونی اون پشت بچسبی  به پنجره و واسه خودت هندزفری بذاری و اهنگای مورد علاقتو گوش بدی! :))

چقدر پست خوراکی :)))

الحق که ریختن سیب زمینی خام خلال شده در خورشت قیمه به جای سرخ کردن آن ، ظلم بزرگی به حضرت قیمست :))

پنیر خورا !

یه چیز معرکه ی دیگم که فک نکنم به ذهن این غربیای پنیر خور رسیده باشه، خوردن کاهو با شیره ی انگوره! :))))

خواب نه!

یه مرض جدید تو خودم کشف کردم :))))

دوست دارم صبح زود بیدار شم تا سرحال باشم و روز فعالی داشته باشم

از طرفی آرامش شب هارو دوست دارم ، دوست دارم تا دیر وقت بیدار باشم و فیلم ببینم 

ینی کلا دوست دارم از ساعت ۳ تا ۶ بخوابم مثلا! 

این انسان کجاش اشرف مخلوقاته! به سه ساعت خواب راضی باش دیگه عهههه

از صبح تا حالا صد بار سعی کردم بخوابم

هر بارم انقدر سرفه کردم که نشد خوابم ببره :(

:>

چِقَدَر گَرمه آغوشِت