قارچ زرد کیجا I think I'm falling in love with
تا حالا بار ها پیش اومده که تو جمع یکی یه حرف نا به جایی زده و رد شده و صداش توی بقیه ی حرفا پیچیده و زیادم حرفش جلب توجه نکرده برام ، ولی یکدفعه یکی دیگه که مثلا میخواد حرف اینو جمع کنه بلند و کشدار میگه هییییییسسسسسس! و اونجاست که من با شنیدن اون هیس توجهم جلب میشه و جملاتی که شنیده بودم رو تو ذهنم هجا میکنم و تازه میفهمم که مثلا یارو داشته فحش بد میداده یا پشت سر من حرف میزده یا ...
خلاصه که به اون هیس گوینده ها بگم که کارتون خیلی ضایست :)))
این هفته یه ساک چرخدار آوردم خونه که مامانم با خیال راحت توش خوراکی بذاره و نگران سنگینیش نباشه. به چشم بر هم زدنی ساک و کوله پشتیمو پر پر کرد! دم رفتن دید سر کوله ام هنوز یکم خالیه، ترسید امتیاز اون مرحله رو از دست بده رفت سه تا پرتقال و دوتا موز آورد چپوند تو کولم :)))
قربونت برم که مامانی ♡_♡
جذابیت دورهمی های فامیل بابام اونجاشه که برای انجام دادن کارها (مخصوصا ظرف شستن بعد از نهار و جارو کردن آخر روز، قرعه کشی میکنیم) و هر کی اسمش دربیاد انجام میده.
مبتکر این قرعه کشی برای انجام کارها هم پدر بنده بودن :))) ♡
و امروز اسم بابام برای ظرف شستن درومد، وسط ظرف شستن با پیش بند و دستکش باز برگشت به همه ی آقایون تاکید کرد که تو کار خونه خیلی فعال باشن و به خانوماشون کمک کنن. گوگول ^_^
امروز ارائه داشتیم و من یه ارائه ی خوب، با تسلط کافی و جذابیتی که مد نظرم بود داشتم ، صدام نلرزید، تونستم فی البداهه کلی جمله ی با معنی و خوب بگم و گیر نکنم وسط جملاتم. استاد هگ بهم گفت خیلی خوب داری میگی
بعدش جلسه ی اتمام حجت داشتم، با فن بیان عالی و تسلط خیلی خوبی براشون کلی توضیح دادم و طبق معمول هی سوال پرسیدن و هی گفتم و هی ذوق کردن.
آخر جلسه یکیشون گفت میشه شما سال بعدم پشتیبانمون باشی؟ گفتم نمیدونم قطعی نیست. یهو باباش گفت اخه از بس خوش اخلاقید ! من مرررردم از ذوق واقعا
این الهه، با اون الهه ی ترم پیش که سر ارائش کلی هول شد، صداش وحشتناک لرزید و بعدش کلی غصه خورد خیلی فرق کرده!
اون الهه ای که از صحبت توی جمع میترسید و استرس میگرفت ، الان کسی شده که جلوی ده تا دانش آموز و پدرمادراشون با راحتی کامل مطالب رو میگه و باهمشون ارتباط چشمی برقرارمیکنه و همه هم خیلی خوب بهش گوش میدن.
این الهه خودش از اینهمه تغییر پشماش ریخته و خیلی خوشحاله :)))
توی یه سریالی یه زوج خیلی گوگول و فوق العاده هستن به اسمای جک و ربکا
یه زوج فوق العاده ی دیگه هم هستن به اسمای رندال و بث. و رندال پسر جک و ربکاعه
بعد
این مامان باباهه علی رقم خوب بودنشون یه مشکلاتی باهم داشتن. یه روزم بث به رندال میگه اشکال نداره اگه دعوا کنیم مامان و باباتم دعوا داشتن .هیچ ازدواجی پرفکت نیست
ولی رندال میگه چرا هست. ازدواج ما پرفکته و همه چیزو باهم حل میکنیم و اینا...
حالا الان
انگار داره جرقه های طلاق گرفتنشون خورده میشه و فااااااااک :(((
خاک تو سر نویسنده هاتون که نتونستن به ازدواج موفق اینا نرینن :(((
امروز بی هوا بابام بهم زنگ زد (همیشه مامانم زنگ میزنه و گاهی بابام گوشی رو میگیره حرف میزنه) و با کلییییی انرژی یه سلام بلند بهم داد و تعریف کرد داره چیکارا میکنه و بهم گفت دلش برام تنگ شده
خاک تو سرم که انقدر دیر میرم خونه :(
رفتیم یزد و یک عالمه پول خرج غذا کردم و الان روم نمیشه بگم برام پول بریزن :(