حقیقتا زندگی قابل پیش بینی نیست.
ممکنه تا هفته بعدی من و هدا خونه دار بشیم تهران!
البته باید صبر کنیم تا کروناش (و کرونام اگه ازش گرفته باشم) خوب شه.
شاید فک کنید وقتی قرار شد فردا نرم تهران از بیشتر موندن پیش خانواده ام خوشحال شدم. یا از غذای آماده و مسئولیت های کمتر. یا از اینکه توی راه نباید باشم چند ساعت یا اینکه پانسیون نمیرم.
نه
ته دلم خوشحال شدم که میتونم پازلمو تموم کنم :))))
دوست ندارم ناامید باشم.
دوست ندارم فک کنم من یه موجودکوچیک توی یه دنیای بی کرانم که هیچ تاثیری نمیتونم بذارم.
دوست ندارم فک کنم اثر انگشت من انقدر کوچیکه که هیچوقت به چشم نمیاد.
نمیخوام رویا نداشته باشم.
میخوام روزای بهتریو برای کشورم ببینم. میخوام یه خوشحالی ملی رو تجربه کنم.
نمیخوام باور کنم زندگی پوچه. زندگی دردناکه.
میخوام به روزای خوب ایمان داشته باشم و براشون تلاش کنم. میخوام پشن داشته باشم. از ذوق ردپایی که میتونم از خودم به جا بذارم بیدار بشم.
من از شنبه تا پنج شنبه نشستهام خوابگاه در تنهایی و فقط کار کردم. دو روزشو اندازه نیم ساعت رفتم کنار خوابگاهمون خرید. یه جمعه رو دارم برای استراحت و تفریح. بعد به مامانم میگم فردا صبحونه با شقایق میریم بیرون میگه تو این کرونا کجا میخوای بری.
خب اگه خودت دو هفته پیش مشهد نبودی اینو راحت تر ازت میپذیرفتم زیبا.
چقدر این روزا سیاهه
چقدر نا امیدم و خشمگین و مستاصل و بیچارهام
کاش همه باعث و بانیهاش تقاص پس بدن یه روزی. دلم دیدن دادگاه تک تکشونو میخواد. دلم میخواد بشنوم هر یک دونهاشون از پایین تا بالا حبس ابد گرفتن. واقعا نمیدونم چه کاری میشه کرد که این خشم یکم خالی بشه غیر از گریه و نفرین.
متاسفانه ظرفیتم برای شنیدن درددلهات خیلی کم شده. و امشب که صدای گریهات میومد، ۸۰ درصد بخاطر این نپرسیدم چطه که تنها و راحت باشی. ولی صادقانه بگم، ۲۰ درصدشم بخاطر این بود که حوصلهاشو نداشتم.
امشب که رامین برام پول ریخت، پاشدم لباس پوشیدم رفتم برای خودم کتاب، آلبوم موسیقی سنتور، دفترچه، شکلات خارجی، قهوه و دسر خریدم. بعدم اینترنتی میز سفارش دادم و انگشتر نقرهای که یک ساله چشمم دنبالشه رو خریدم.
چون مگه چند شب میشه شب گرفتن اولین حقوقت؟
خب واقعا دارم میمیریم از ذوق دریافت اولین حقوق. اونم حقوقی که واقعا لازم نبوده بدن و اصلا انتظارشو نداشتم
عرررررر
قشنگ وضعیت مالیم اینطوری بود که میخواستم برم سکه پارسیان کادوی روز دخترمو بفروشم که میز بخرم :)))))
الان به قدری جو گیرم که میتونم به کل پانسیون شیرینی بدم :)))))
خدایاشکرت
خب ببینید برتری امیر نسبت به فرزان فقط در میزبانی نبود. در این بود که امروز گفت ولی واقعا جای بقیه بچه ها خالیه. در حالی که فرزان و زهرا هر وقت هدا و امیر نیستن پشت سرشون حرف میزنن و میخندن بهشون و میگن اصلا هم جاشون خالی نیست :(
بین برتری هدا و زهرا ولی نظری ندارم چون اونا دوتاشون پشت سر هم حرف میزنن گاهی!
پس الان امیر دوباره اومد صدر جدول :)))