از دیگر برتری های زمستون به تابستون اینه که آب توی بطری آبت خنک میمونه :)))))
مگه میشه از خوشحال بودن آدم هایی که دوستشون داریم خوشحال نباشیم؟
لعنت به پروژه ها و تحویل هایی که دو سه روز پیش خانواده بودنتو زهرمارت میکنن
لعنت به ماکتی که باید یه روز تمام وقتتو بگیره و تو رو تو اتاقت حبس کنه و نذاره بری ور دل مامان بابات بشینی و براشون تک و تعریف کنی
لعنت به کم خوابی های شب تحویل که مجبوری توی تعطیلات جبرانشون کنی و وقتی به خودت میای میبینی همه ی تعطیلاتتو خواب بودی
لعنت به ماکت و وسایلش که دو تا کیسه شدن و دستامو پر کردن، که من سر دو تا کیسه خوراکی و لباسی که میخواد مامانم بهم بده اعصابم خورد شه که مگه ندیدی دستم پره، چرا انقدر چیز میذاری؟
لعنت به اتوبوسی که داره راه میوفته و لحظه اخر بهش میرسیم و حتی وقت نمیکنم مامانمو بغل کنم و ازش درست و حسابی خدافظی کنم
لعنت به آگاهی! آگاهی ازین که تا دو سه هفته دیگه خانوادتو نمیبینی و بعد از اون دو سه هفته هم باید بشینی یه گوشه، یه ماکت کوفتی بسازی یا یه شیت زهرماری و ببندی
پنج دیقه از دور شدنم ازشون میگذره. نشستم تو اتوبوس و زدم زیر گریه
دوباره دلم براتون تنگ شد
حتی بیشتر از سه روز پیش
کاش تموم شه اشکام زودتر
روز تحویل بود
از 7.5 صبح که بیدار شدم تا 5.5 عصر فقط و فقط یه لیوان نسکافه خوردم!
لذا شاعر میفرماید:
تحویل نداشتنی که گشنگی یادت بره :))
هی قرآن تاکید کرده روی
تفکر
تفکر
تفکر
ولی هی جلوی فکرمونو گرفتن
گفتن باید یقین داشته باشید
نباید شک کنید
نباید فکر کنید اصلا
هی تناقض
هی تناقض
هی تناقض
خوشحالم :)))
مثل کسی که دلتنگیش کمتر شد
قراره دوباره عین پیکسلشو بخره
و یک هفته میتونه واسه ی نهار هاش حق انتخاب داشته باشه :))