"هر کی هر وقت باهاش بد حرف میزنه بدونه که داره از چشم من میوفته"
این جمله رو امشب خیلی محکم (با اندکی ریزش دل ) بهشون گفتم
شقایق گفت : اوه پس حتما من خیلی از چشمت افتادم
گفتم : اره!
روحیه ی من انقدر از خشونت دوره که وقتی یک حرف بد یا خشن یا محکمی میخوام بزنم یکدفعه یه چیزی توی قلبم میریزه
قشنگ بصورت فیزیکی حسش میکنم
دلم میریزه پایین
و خیلی حرفارو نمیزنم بخاطر همین.
خیلی حرفارو
و یا حتی در مواقع زیادی وقتی خشونت میبینم هم همینطورم. حتی اگه استاد سر کلاس به یکی از دانشجو ها بگه برو بیرون، من دلم میریزه پایین !!!
اینطوری نیستید شما؟
حتما شنیدید که دانشجو باید خودش دانش رو بجوئه نه اینکه استاد بیاد همه چیزو بهش بگه
خب منم اینو قبول دارم ولی درباره چیزایی مثل تحقیق درباره روانشناسی کودکان، طراحی محیط آموزشی، مدارس موفق ، این جور چیزا
نه درباره ی استاندارد سیمان پرتلند پوزولانی -_-
یچیزایی رو اگه شما درس بدی استاد محترم جای دور نمیره واقعا!
الکی میخواد وقت ما رو بگیره:/
ازت بدم میاد سیمین کریمیان :///
اه توی هر کلاسی که با آتلیه شیشی ها مشترک داریم، کلاسا دخترونه پسرونه میشه
دخترا جلو میشینن پسرا عقب
مثل ترم اول -_-
ولتر معتقد بود " حقیقت نام حزب معینی نیست "
ولتر به هیچ حزب سیاسی ای نمی پیوسته و از هیچ حکومتیم طرفداری نمی کرده! میگفته حکومت جمهوری هم انقدر ایراد داره که سرانجام یا به غوغاسالاری ختم میشه یا به یکه سالاری ( غوغاسالاری یعنی اوباش و زورگوها و جاهلا بشن سران حکومتی ، یکه سالاری یعنی حکومت در دست یه حاکم زورگو و خودکامه باشه )
ولتر معتقد بود"همان گونه که برای مردم تهیدست و بیچاره فرقی نمیکند که یک شیر آنها را ببلعد و یا صدها موش به تدریج آنها را بجوند، حکومت استبدادی یا جمهوری نیز تاثیری در بهبود زندگی شان نخواهد داشت."
ولتر از جنگ و ملی گرایی متنفر بوده
به نظرش ملی گرایی "در حکم بانگ ظفرمندانه ی خروسی بود که بالای تلی از فضولاتش ایستاده است."
و جنگ رو اینطوری توصیف میکرد: "قتل، در جامعه ی بشری قدغن است. تنها قتل مشروع،قتلی است که همراه با صدای شیپور و طبل و نوای سرودهای حماسی باشد"
او حتی مخالف انقلاب بود و میگفت :" وقتی که توده ی مردم استدلال می کنند، همه چیز از میان می رود."
خلاصه متفکر سازش ناپذیری بوده
ولتر در تضاد کامل با ژان ژاک روسو، یکی دیگه از متفکرای قرن هجدهم بوده .
ولی وقتی متوجه میشه که مقامات سوئیسی میخوان کتابای روسو رو بسوزونن ، با خشم جمله ی معروفش رو ادا میکنه :
((من یک کلمه از آنچه تو می گویی قبول ندارم،اما تا دم مرگ برای اینکه تو حق سخن گفتن داشته باشی،مبارزه خواهم کرد))
امروز بالاخره وقت کردم برم سراغ کتاب تاریخه
چی شد که وقت کردم بالاخره؟
کلاسای عمومی شروع شد :)))) و سر کلاس عمومی بهترین جا برای کتاب خوندنه :))
خب
میخوام درباره ی یک شخصی صحبت کنم به نام ولتر (فرانسوا آروئه دُ ولتر)
نویسنده ی خیلیییی بزرگ فرانسوی ، که یکی از تاثیر گذارترین افراد در انقلاب فرانسه بوده. خیلییییی تلاش کرده که مردم رو آگاه کنه که توسری خور و بدبخت نباشن
در وصفش نوشته : فیلسوف شوخ طبع، نمایشنامه نویس بی باک ،مورخ چیره دست و دشمن بزرگ هر گونه استبداد سیاسی، اجتماعی و مذهبی بود.
انقدر ولتر آدم مهمیه که بعضیا به قرن هجدهم، میگن "قرن ولتر"
در طول عمرش نود و نه کتاب نوشت(همه ی کتاب هاشم از طرف دولت و کلیسا قدغن شده بوده) که برجسته ترینشون اینان : داستان بلند کاندید - فرهنگ فلسفی
توی پست بعد چند تا از عقایدش رو مینویسم.
سپیده میگه دیروزصبح که میخواستم سوار سرویس شم بیام دانشگاه، با خودم گفتم سپیده فک کن همیشه سرویسا از زیرزمین میرفتن و تو نمیتونستی روی زمینو، ساختمونا و آدما و آسمون و درختا رو ببینی. حالا امروز استثناعن دارن از روی زمین میبرنمون دانشگاه!
بعد خوشحال شده که میتونه روی زمینو ببینه و با ذوق تا دانشگاه به بیرون نگاه کرده و کلی خوشحالی کرده :))))
عاشقتم که توی دنیای قشنگت زندگی میکنی سپییییییید :)) ♡
بابا چیه این توییتر همه به هم میپرن
جدن زندگی واقعی اصلا اینطوری نیست
الان تو اتوبوس یه دختر چادری روبروم بود و بهم لبخند و بهش لبخند زدم و بخاطر عقاید متفاوتمون نزدیم همو له کنیم
آدما تو فضای مجازی خیلی بی پروا و گستاخ میشن
.
بعدا نوشت: انقدر دوسش داشتم دختره رو که بهش گفتم میخواید کیفتونو بگیرم؟(اون ایستاده و من نشستم) گفت ارهههههه میشههه؟ :)))))
گوگول ♡
امروز انقدر دیرم شده بود که توی سرویس دانشگاه بند کفشمو بستم، آرایش کردم و صبحونه خوردم
خلاصه اگه تو سرویس یکی رو دیدید که دائم داره وول میخوره بدونید منم :))
برامون یه استاد جوون آوردن با مدرک دکترا، از بچگی انگلیس بوده و اونجا درس خونده تا دکتراشو ، هی هم برامون از سیستم آموزشی اونا تعریف میکنه
ولی خودش که میخواد درس بده ، با یک صدای خیلی آروم که فقط سه ردیف جلو میشنونش، با یک لحن بسیار یکنواخت و خسته کننده، از روی اسلاید های پاور پوینتش میخونه !
بدون یک واو کم و زیاد کردن ها .
قشنگ روخوانی میکنه برامون ^_^
اگه یک دانشجو با مقنعه توی پردیس هنر ها دیدید، شک نکنید اون دانشجو یا ترم اولیه یا از دانشکده های دیگه اومده!
از زیبایی های دانشکدمونه که میشه شال پوشید با لباسای رنگی و خوشگل و دامن و سایر لباس های زیبا ^_^