She is talking

واسه حرفایی که جاش تو اینستاگرام نیست :>

She is talking

واسه حرفایی که جاش تو اینستاگرام نیست :>

دلم میخواد برم از تو خیابون یه پدر مبارز پیدا کنم و از تو مترو یه مادری که با شجاعت شالشو دستش گرفته. چون بحث با مادر مذهبیم و بسه دیگه های پدر بزدلم بدجوری حالمو خراب میکنه.

سلام الهه جان عزیزدلم من بهار رادوست دارم ولی حس ام نسبت به تو یه جور دیگه است دلم نمی خوادخاری به پات بره واقعا عاشقت هستم 

ایکاش درکم کنی

.

اینو مامانم برام فرستاده. مثل اون دانش‌آموز شیطونا شدم که معلما بخاطر سرکشیشون بیشتر دوسشون دارن ؛))

رمز: اسم خیابون خونه ام

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

امشب با مامانم مفصل حرف زدم. حدودا ۳ ساعتی شد.

۲ بار اول دادبیداد کردیم. بار سوم اومد تو اتاق گفت لعنت به همشون که ما دوتارو با هم دعوا میندازن. نشست و حرف زدیم از خیلی چیزا. از ترساش گفت. از ایده‌آل هاش گفت. یسری سوالا ازم پرسید. همه‌رو جواب دادم. بهش گفتم دیگه به حجاب اعتقادی ندارم. گفتم دو سالی هست البته و مثلا سرکارمون کلا حجاب نداشتیم. گفتم دیگه تو مهمونی های فامیلی میخوام حجاب نداشته باشم. خیلی ناراحت شد. گفت به احترام من داشته باش. یکم دیگه حرف زدم باهاش. گفتم اگه نمیذاری برم تو خیابون و میگی خطرناکه، تو خانواده خودم که میتونم اعتراضمو بکنم؟ سکوت کرد. من از آرزوهام گفتم. از اینکه چقدر دلم میخوادبا هم قدم بزنیم، من بدون روسری و اون با چادر. بیشتر از ترس هاش گفت. از هر کوفتی که صداو سیما تو مخش کرده بود پرسید. توضیح دادم همشو. یسری ویدیو نشونش دادم. همش نگران اسلام و دینش بود. بهش اطمینان دادم کسی کاری با دینتون نداره.

گفت خیلی قشنگ حرف میزنی. کاش آخرش یک کلمه بگی درباره اسلام فکر میکنی که برگردی بهش ( :))))) ول نمیکنه منو این زن)

گفتم باعث افتخارمه که از نوجوونی تا الان بارها عقایدم عوض شده و نمیدونم چی پیش میاد فرداها. چه دیدی شاید شد. (الکی حالا. ما که میدونیم اسلام واقعی همینه)

شب بخیر گفتیم و خوابیدیم.

میترا جون

 نذاشتی برم فرودگاه و حالا بجای بغل دوستام، پشت میزم گریه میکنم.

امشب با همه خنده و گریه و خوندن و رقصیدن هاش >>>>>>>>>>>>

برگشتن از دفتر با ثمین رو دوست ندارمممم.

چون نمیتونم سیگار بکشم تو راه- نمیتونم اهنگ گوش بدم تو مسیر و فیلم ببینم تو مترو- و چون هوایی شده معماری رو بذاره کنار همش غر میزنه میره رو مخ

گلبو بیشترین قربون صدقه ها و بدترین طعنه هارو تقدیمت میکنه. 

اون جانم و عزیزدلم هات بخوره تو سرت وقتی تیکه میندازی اینقدر :/

هر روووز سرکار دارم بخاطر خواب ناکافی پاره میشم. هر فاکینگ روز. آدم شم و ۱۲ بخوابم کاش

حرف زدن همیشه بهترین راهه اقا :(

اینهمه اینجا غر زدما. بعد رفتم یه پیام دادم به گلبو که انقدر ح س بد بینمون نمونه و یکم حرف زدیم و همه چیز خیلی بوجی موجی و خوب حل شد. و گفت به جای فردام که گرفته میشه شنبه رو میتونم دیرتر برم  بعدم به هم شب بخیر گفتیم با ایموجی ماچ :)))

وی هندلد ایت پروفشنالیییی :))

آی وانت تو کامیت هوموساید

بعد قضیه اینه که قرار بوده من نقشه‌هایی که تایید شده  رو از نظر ظاهری اصلاح کنم و ایرادای کوفتی گلبو برمیگرده به نقشه‌ی سورسی که دادن دست من و خود عنشم مسئول بررسیش بوده. الان هی از همه چی ایراد میگیره و میگه چرا اینطوریه؟ بعد براش توصیح میدم که روی فایل اصلی هم همینه، میگه خب شما باید چشمتون میخورد...

that OCD workaholic bitch

گلبو اینجوریه که: بله امروز تحویل داریم و منم همین امروز قراره تازه فایلاتو ببینم و هر ایراد کسشری به ذهنم برسه بگم اصلاحش کنی و اصلا غصه نخور یه دو ساعت متمرکز بشینی پاش تمومه فقط من وسطش ۵۰ بار صدات میکنم و اگه هندزفری تو گوشت باشه قاطی میکنم و ازت میخوام ۱۰ تا کار دیگه هم همزمان انجام بدی و اگر نرسیدی امشب باید بشینی پاش چون قرار بود امروز فایلا رو تحویل بدیم تازه و به من ربطی نداره که امشب بلیط داری بری خونه من که ساعت ۴ امروز گفتم شب باید اینا تموم بشه پس دیگه مشکل خودته که لپ‌تاپ نداری و هیچ کسم غیر از تو نمیتونه فردای تعطیلشو بشینه پای اینا و ازت تشکرم که نمیکنم هیچی، کلی هم طلبکارم ازت که امشب فایلا رو نمیرسونی دیگه نهایتاااا فردا تا قبل ظهر وقت داری

خبر خوب امشب اینکه آناهیتا عکس از تو اتوبوس برام فرستاد :))

وای وای وای :)))))

میدونستین اگه تو گوگل سرچ کنین کیر تو کرونا وبلاگ منو میاره؟ :))))))))))))))))

واقعا میترا که نیست خیلی سخت و یکنواخت و حوصله سربر میگذره روزا.