She is talking

واسه حرفایی که جاش تو اینستاگرام نیست :>

She is talking

واسه حرفایی که جاش تو اینستاگرام نیست :>

در کاش زودتر برسم خونه‌ی خودمون ترین حالتم و در مجموع بخوام این سفرو خلاصه کنم اینطوریه که ۱۰ درصد تو راه و جاده، ۱۵ درصد کوالیتی تایم با پدر، ۱۵ درصد خوش گذرونی با دوست پسر، ۲۰ درصد حرص خوردن از دست عمو و ۴۰ درصد مهمونی معذب کننده.

ولی باز اون ۴۰ درصد اولیه می‌ارزید بهش و خوشحالم اومدم.

ای بابا هی دلم میخواد یه چیزایی رو توضیح بدم و پست کنم اینجا ولی میندازم عقب و بعدش بیات میشه و بیخیالش میشم :( خیلی حیفه

به سجاد گفتم حدس بزن اگه آدرس وبلاگم رو بخوام به یکی دیگه بدم اون کیه؟ 

و به درستی حدس زد که بردیا :>

اوکی آکوارد ترییییین مهمونی عمرم با اختلاف امشب بود. اصن پشمام :)))))

اره اره

شقایق دوست دختر محرابو سیو کردم: Shaghayegh Meh

اره اون Meh  مخفف محرابه. [چشمک] [چشمک]

رزولوشن من برای سال جدید این بود که وقتی فقط جیش میکنم از یدونه دستمال توالت بیشتر اسفاده نکنم. موفق نبودم.

پول میخوام 

خیلی خیلی پول میخوام

damn iiiiit

خاک بر سر خنگم میتونستم سجادو سوپرایز کنم.بهترین موقعیت بود. عین کسخلا گفتم فردا میتونم بیام یزد.

وای این بردیای توییتر دیگه رفته رو اعصابمااااااا. همممه توییت هاش درباره انیمه است. بکش بیرون پسر. یه وجه جدیدی از خودت رو کن. اه اه اه

به عنوان روز دوم رمضان بهتر بودیم با این زن. 

ولی دیشب رفتیم خونه عمه‌ام دختر عمه‌ام گفت مسجد جلو خونمون رو چهار طبقه کردن و لعنت بهشون بعد انقلاب کاباره اش میکنیم و فلان. منم گفتم حالا کاری با مسجد نداریم یه جا دیگه رو کاباره میکنیم. ولی قبول نمیکرد. خب زن حسابی من این همه با مامانم بحث نمیکنم که ما کاری با دینتون نداریم که تو اینطوری بیای برینی توش.

یادتون باشه یادم بندازید در اولین مهمونی بعد از عید محمدم دعوت کنم. دلم براش تنگ شده

امروز مامانم مجموعا ۳ جمله باهام حرف زد. بنظر میاد تصادفی نیست و جفتمون دلخوریم. اون از اینکه من روزه نمیگیرم. من از اینکه منو همینطوری که هستم نمیپذیره. پوف

این از اول رمضان

:)

عیدو دوست دارم و براش ذوق دارم. از اکثر مهمونی هایی که قراره بریم هم بدم نمیاد و اونایی که بدم میادو قراره نرم.حتی یه جوک آماده دارم برای جمع خانوادگی :))

فقط بدیش اینه که در تئوری اچیومنت خاصی ندارم که برای فامیل فضول ازشون بگم. نه درسی نه کاری نه پذیرشی هیچی :))

پارسال سال دونه کاشتن بود هم در مقیاس فردی و هم در مقیاس جمعی. هنوز دونه هام سر از خاک بیرون نیاورده که ازشون حرف بزنم ولی میدونم امسال وقت برداشت محصوله.

 مجددا هم در مقیاس فردی و هم در مقیاس جمعی.

تو وضعیت فعلی مملکت، خرید عید برام معنی نداره. ولی باید با یکی میومدم خرید عید و الان دم گریه دارم. 

نیاز دارم یک قدم برم جلوتر