در کاش زودتر برسم خونهی خودمون ترین حالتم و در مجموع بخوام این سفرو خلاصه کنم اینطوریه که ۱۰ درصد تو راه و جاده، ۱۵ درصد کوالیتی تایم با پدر، ۱۵ درصد خوش گذرونی با دوست پسر، ۲۰ درصد حرص خوردن از دست عمو و ۴۰ درصد مهمونی معذب کننده.
ولی باز اون ۴۰ درصد اولیه میارزید بهش و خوشحالم اومدم.
به سجاد گفتم حدس بزن اگه آدرس وبلاگم رو بخوام به یکی دیگه بدم اون کیه؟
و به درستی حدس زد که بردیا :>
رزولوشن من برای سال جدید این بود که وقتی فقط جیش میکنم از یدونه دستمال توالت بیشتر اسفاده نکنم. موفق نبودم.
وای این بردیای توییتر دیگه رفته رو اعصابمااااااا. همممه توییت هاش درباره انیمه است. بکش بیرون پسر. یه وجه جدیدی از خودت رو کن. اه اه اه
به عنوان روز دوم رمضان بهتر بودیم با این زن.
ولی دیشب رفتیم خونه عمهام دختر عمهام گفت مسجد جلو خونمون رو چهار طبقه کردن و لعنت بهشون بعد انقلاب کاباره اش میکنیم و فلان. منم گفتم حالا کاری با مسجد نداریم یه جا دیگه رو کاباره میکنیم. ولی قبول نمیکرد. خب زن حسابی من این همه با مامانم بحث نمیکنم که ما کاری با دینتون نداریم که تو اینطوری بیای برینی توش.
امروز مامانم مجموعا ۳ جمله باهام حرف زد. بنظر میاد تصادفی نیست و جفتمون دلخوریم. اون از اینکه من روزه نمیگیرم. من از اینکه منو همینطوری که هستم نمیپذیره. پوف
این از اول رمضان
عیدو دوست دارم و براش ذوق دارم. از اکثر مهمونی هایی که قراره بریم هم بدم نمیاد و اونایی که بدم میادو قراره نرم.حتی یه جوک آماده دارم برای جمع خانوادگی :))
فقط بدیش اینه که در تئوری اچیومنت خاصی ندارم که برای فامیل فضول ازشون بگم. نه درسی نه کاری نه پذیرشی هیچی :))
پارسال سال دونه کاشتن بود هم در مقیاس فردی و هم در مقیاس جمعی. هنوز دونه هام سر از خاک بیرون نیاورده که ازشون حرف بزنم ولی میدونم امسال وقت برداشت محصوله.
مجددا هم در مقیاس فردی و هم در مقیاس جمعی.