میزان عصبانیم از حسام و سارا و سجاد به قدری زیاده که رخنراتلززناعنس تبتلزرانطللیعناحرعطنهب
با چمدون خالی رفتم خونه و با خوراک سبزیجات، قرمه سبزی، گوشت کوبیده، سبزی خرد شده، مرغ، فندق، بادوم، گردو، سیب خشک ،ارده، دمنوش برای سرما خوردگی، چایی لیپتون، آبلیمو ، گلاب، نون قندی ، میوه ، شامپو، دستمال کاغذی ، نواربهداشتی و لاک برگشتم تهران
وقتایی که سجاد تو آتلیه و جلو استادا بغلم میکنه:
توی ذهنم: وای اخجون آخیش ♡
بر زبانم: نه نه نه زشته زشته زشته زشته زشته
یکی از سرگرمی هایی که موقع ظرف شستن دارم اینه که ظرفارو جوری تو سبد بچینم که کمترین فصای اشغالی رو بگیرن و درعین حال جوری قرار گرفته باشن که آبشون بره و خشک شن. لذا باید به این فکر کنم اول باید کدومارو بشورم تا بدون جابه جا کردن ظروف قبلی، بتونم جای ظرف های جدید رو پیدا کنم !
عزیزان من واقعا از دو تا از اهداف مد نظرم که زبان خوندن و رندر یادگرفتن باشه، خیلییییی عقبم
رییییدم
خب بچه ها من واقعن دلم برای پریا یذره شده
الان بیشترین چیزی که خوشحالم میکنه اینه که با سجاد بریم اراک !
دیر اومد سرکلاس دو ردیف جلوتر از من نشست
انقدر دلم براش تنگ شده بود که بزور جلوخودمو گرفته گریه نکنم جلو استاد :/
اسم آهنگ counting stars رو تو تلگرام سرچ کردم که ببینم قبلا کی برام فرستاده بودتش،
دیدم خودم پیداش کردم و برای پری فرستادم
میرم تو چت پری و پایینشو که میخونم میبینم داریم درباره ی این حرف میزنیم که من روی سجاد کراش داشتم و میدونستم سجادم روی من کراش داشته و میدونستمم که بالاخره جلو میاد و داشتیم با پری حرف میزدیم درباره ی جوابم. چون میترسیدم به هم نخوریم و مجبور شیم جدابشیم و تا سه سال مجبور باشیم هر روز همو ببینیم و هزاران بدبختی بکشیم و اینا
:))))
از یه جایی به بعد تو کادو دادن بی شعور شدم و از این موضوع متنفرم.
خیلی وقته هیچ هدیه ای رو خودم درست نکردم
خیلی وقته حتی روی بسته بندیش وقت نذاشتم
امسال به پریا کادو تولد ندادم
برای سالگردمون هیچ گهی نخوردم
خیلی وقته برای هیچ کس رو کادوهاش نامه نمی نویسم
حتی براشون یه متن طولانی خوب ، مثل انچه که تینا برای محدثه یا سپیده برای شقایق نوشت، برای هیچ کس ننوشتم
خیلی وقته روحم در کادو دادن خشکیده و میخوام در اولین فرصت جبرانش کنم :(