آقا و خانومی که با دختر بچتون صبح جمعه رفتید نونوایی که نون بخرید. بعد دخترتون بغل خواست و رفت تو بغل باباش
شما نمیتونید بفهمید ولی دوست پسر من ازتون عکس گرفت و برام فرستاد و کلی ذوق زندگیتونو کردیم!
اینو نوشتم که یادم باشه حتما کلی آدمم ذوق زندگی منو میکنن و من یادم میره که هی خوشحال باشم :>
عادی نشو خوشبختیییی
یه جا نوشته بود :
《من اگه دوست پسرم بهم بگه عزیزم، بیا یه خونه ی کوچیک اجاره کنیم و یه زندگی رو با عشق شروع کنیم و کم کم کار کنیم تا پیشرفت کنیم با کله قبول میکردم، ولی اگه همین حرفو خواستگارم بهم میزد اول کلی بهش میخندیدم بعدم ردش میکردم!
چرا دوست دختراتونو نمی گیرید؟؟》
واقعا دیگه چقدر بگم از عن بودن ازدواج سنتی؟
وقتی از پسره انتظار میره همه چی داشته باشه و از دخترم انتظار میره همه کاری بلد باشه!
در حالی که دو نفر که عاشق هم باشن اصلا همچین چیزایی براشون ملاک نیست !
این مرضی که "تا وقتی ندونم دقیقا باید چیکار کنم دست و دلم به کار نمیره " رو به نام خودم ثبت میکنم اخرش!
حوصلم سر رفته :/
در حدی که میپرسه چیکار میکنی؟
میگم دارم پشت گوشم رو میخارونم و عینکم بالا و پایین میره!
و یه ویدیو میگیرم براش از همین بالا و پایین رفتن عینکم :/
و حتی میام اینجا پستش میکنم :))
سر کلاس کارآفرینی پر از افسوس میشم
افسوس که این همه جوون با ایده های مختلف و با توانمندی های زیاد نشستن توش ولی هیچ کس کوچیکترین انگیزه ای نداره
و حق هم داره
یه مسافرت کلاسی به اصفهان در پیش داریم برای درس معماری اسلامی ۱
بعد استاد گفته هر کی نیاد پنج نمره ازش کم میشه
زیباترین اجبار تاریخ باشه شاید :)))
اینکه دوست خیلی نزدیکت سینررلا بشه خیلییییی کیف میده :))
تصمیم نو :
بعد هر فیلمی نقدشم بخونم!
تا یه روز بتونم بیشتر از داستانش جالب بود و بازی بازیگراش خوب بود نظر بدم! :>
یدفه بیاد کلی فحش بده و بگه کجاییییییی؟ پاشو بیا دیگه
بعد قرار بذارید فردا نهارو با هم بخورید و کلی باهم گپ بزنید تا عصر
بلکه رفع دلتنگی شه :>
دلم تنگ شد برای اینکه تو اتلیه باشیم و صدات بزنم سپیییییییید
یا سر کلاس حقیر باشیم و ذوق کنیم با هم و هی شگفت زده بشیم
یا بشینیم تو سلف روبروی هم و من هی سعی کنم تند بخورم تا بهت برسم و اخرشم تو باید کلی منتظر وایسی تا غذام تموم شه
بعد با هم بریم آینه ی عادل
هی تو در رفت و امد اتلیه پشت و جلو باشی و هی بم بگی بیا اتلیه جلو بشین
با هم بشینیم تو اتوبوس خوابگاه
تو بگی کلیی اهنگ خوب پیدا کردم
منم بگم عهههه بدو برام بذار . بعدم وسطاش خوابم ببره :))
هی سپید
یکی از زیبایی های دانشگاه خودتی :>
ساعتای اخریه که خونم
از ته دلم خوشحالم که خونه بودم
از ته دلمم خوشحالم که فردا دارم برمیگردم تهران!
حس عجیبیه!
راست میگه ساغر!:
قلبمون دو تا شده!
شاید بعدا تو تاریخ بنویسن
ایران کشوریه که
برای با حجاب کردن زوری خانما تعقیب و دستگیرشون میکنه
میره رو پشت بوم ها و دیش های ماهواره رو جمع میکنه
برای افزایش زاد و ولد وسایل جلوگیری کننده رو ممنوع میکنه
و برای نداشتن اگاهی مردمش تلگرام رو فیلتر میکنه
و هزار مورد مشابه دیگه