She is talking

واسه حرفایی که جاش تو اینستاگرام نیست :>

She is talking

واسه حرفایی که جاش تو اینستاگرام نیست :>

:/

همیشه میرفتیم خرید کلی خوشحال میشدم و روحم تازه میشد

امروز رفتیم کاپشن بخریم و افسرده شدم انقدر که گفتن از این مدل سایزت نداریم و شما ماشالا تو پری و کوفت و درد :/

حس غول بودن دارم الان خب عنا :(

لاولی کاپل♡

پریا کیک گذاشت دهن حسین و بلند خوند :من یه جوری عاشقم که قبل تو زندگی کردنمو یادم نیست...

و من خوشحال بودن دوستم رو دیدم و خستگیم در رفت ♡

سر جلسه امتحان کنار هم نشسته بودیم و هربار یکی برمیگشت یواش به اون یکی میگفت سوال فلان و اون یکیم یواش جوابشو میداد،

مشغول نوشتن بودیم که روشو سمتم کرد و منم فک کردم میخواد سوال بپرسه ازم ، 

ولی آروم گفت دوستت دارم، چند ثانیه تو چشمای متعجب و خوشحالم نگاه کرد و دوباره سرشو انداخت پایین بقیه ی امتحانش رو نوشت .

فوق جذاب نیست این آدم آخه؟  ♡.♡

پ.ن : امروز خوشحال ترین امتحان عمرمو دادم،  برای اولین بار با یار جذابم تقلب کردم که خیلی دلچسب بود. همچنین امروز ۱۴ ماهمون شد ♡

ببخشیدا خیلی عصبانیم

ما که بتن رو با هر ضرب و زوری بود خوندیم

ولی کل هیکلت رو گه بگیرن سیمین کریمیان -_-

اه

هی سعی میکنم فکرمو مشغول کنم ولی دوباره یاد پایان خیلی بد HIMYM میوفتم و حرص میخورم -_-

وات دِ فااااااااز ؟؟؟  -_________-

روزا میگذره

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

تو شب یلدای منی

به مناسبت یلدای ۹۷ یه ماگ و یه انار سفالی گرفتم تا همیشه یادم بمونه ♡

قارچک♡

 قارچ زرد کیجا I think I'm falling in love with 

دخترتون از شدت بیکاری رفت سرچ کرد himym و یه چیز خیلی مهم براش اسپویل شد :/

خطاب به هیس گویان

تا حالا بار ها پیش اومده که تو جمع یکی یه حرف نا به جایی زده و رد شده و صداش توی بقیه ی حرفا پیچیده و زیادم حرفش جلب توجه نکرده برام ، ولی یکدفعه یکی دیگه که مثلا میخواد حرف اینو جمع کنه بلند و کشدار میگه هییییییسسسسسس! و اونجاست که من با شنیدن اون هیس توجهم جلب میشه و جملاتی که شنیده بودم رو تو ذهنم هجا میکنم و تازه میفهمم که مثلا یارو داشته فحش بد میداده یا پشت سر من حرف میزده یا ... 

خلاصه که به اون هیس گوینده ها بگم که کارتون خیلی ضایست :)))

قسمت همیشه دردناک ماجرا

هر بار که سوار اتوبوس تهران میشم

من بزرگ تر میشم

مامان و بابام پیرتر :(


مامان ♡

این هفته یه ساک چرخدار آوردم خونه که مامانم با خیال راحت توش خوراکی بذاره و نگران سنگینیش نباشه. به چشم بر هم زدنی ساک و کوله پشتیمو پر پر کرد! دم رفتن دید سر کوله ام هنوز یکم خالیه، ترسید امتیاز اون مرحله رو از دست بده رفت سه تا پرتقال و دوتا موز آورد چپوند تو کولم :)))

قربونت برم که مامانی ♡_♡

بابای گوگولم ^_^

جذابیت دورهمی های فامیل بابام اونجاشه که برای انجام دادن کارها (مخصوصا ظرف شستن بعد از نهار و جارو کردن آخر روز، قرعه کشی میکنیم) و هر کی اسمش دربیاد انجام میده.

مبتکر این قرعه کشی برای انجام کارها هم پدر بنده بودن :))) ♡

و امروز اسم بابام برای ظرف شستن درومد، وسط ظرف شستن با پیش بند و دستکش باز برگشت به همه ی آقایون تاکید کرد که تو کار خونه خیلی فعال باشن و به خانوماشون کمک کنن. گوگول ^_^

بوریون ایا بونیمون

در این دو روز ، غیر از ۳ نفر اعضای اصلی خانواده ،۴۶ تا فامیل دیدم و خوشحالم :))))

فک کنم به یکی از اهدافم رسیدم!!

 امروز ارائه داشتیم و من یه ارائه ی خوب، با تسلط کافی و جذابیتی که مد نظرم بود داشتم ، صدام نلرزید، تونستم فی البداهه کلی جمله ی با معنی و خوب بگم و گیر نکنم وسط جملاتم. استاد هگ بهم گفت خیلی خوب داری میگی

بعدش جلسه ی اتمام حجت داشتم، با فن بیان عالی و تسلط خیلی خوبی براشون کلی توضیح دادم و طبق معمول هی سوال پرسیدن و هی گفتم و هی ذوق کردن.

آخر جلسه یکیشون گفت میشه شما سال بعدم پشتیبانمون باشی؟ گفتم نمیدونم قطعی نیست. یهو باباش گفت اخه از بس خوش اخلاقید ! من مرررردم از ذوق واقعا

این الهه، با اون الهه ی ترم پیش که سر ارائش کلی هول شد، صداش وحشتناک لرزید و بعدش کلی غصه خورد خیلی فرق کرده!

اون الهه ای که از صحبت توی جمع میترسید و استرس میگرفت ، الان کسی شده که جلوی ده تا دانش آموز و پدرمادراشون با راحتی کامل مطالب رو میگه و باهمشون ارتباط چشمی برقرارمیکنه و همه هم خیلی خوب بهش گوش میدن.

این الهه خودش از اینهمه تغییر پشماش ریخته و خیلی خوشحاله :)))