She is talking

واسه حرفایی که جاش تو اینستاگرام نیست :>

She is talking

واسه حرفایی که جاش تو اینستاگرام نیست :>

خدایا صبر ما رو با نطق های تتلو امتحان نکن

الهی آمین 

:))

زندگیه و مجله جدولش :دی

یبار یه کلیپی دیدم

دو تا مرد پنجاه ساله بودن که اولی سیگاری بود

بعد دومیه برمیگرده به اولی میگه : ببین رفیق، تو از 20 سالگی شروع کردی به سیگار کشیدن. اگه روزی فلان قدر نخ کشیده باشی میشه ماهی فلان قدر و در سال میشه انقدر و در 30 سال میشه اونقدر ، بعد هر نخ سیگارم اگه انقدر پولش باشه، ضربدر تعداد سیگارایی که کشیدی.... ممم .... با این پول میتونستی یه پورشه بخری!

اولی هم برمیگرده بش میگه: تو تا حالا سیگار نکشیدی نه؟!

دومی میگه نه!

اولی میگه پس پورشه ی تو کجاست؟!!!!!!

***

من یه عادت بدی پیدا کرده بودم! 

مثلا وقتی زیاد شکلات هیس میخوردم، میگفتم من اگه ماهی 20 تاشو بخورم میشه 20 هزار تومن و در سال میشه 240 تومن!

یا وقتی مجله جدول میخریدم میگفتم خب الان 3500 دادم واسه دو تا مجله و اگه ماهی  n تا مجله بخرم در سال میشه ...

یا حتی این حساب کتابو با سیب زمینی و پنیر های عادل و املت های زیرج هم میکردم! 

از وقتی این کلیپ رو دیدم حس کردم خیلی کار بیخودی می کردم! اصلا ادم باید پول خرج کنه واسه دوست داشتنی هاش! حتی اگه سالی 200 هزار تومن شکلات بخوره ! زندگی با یه عالمه پول ولی بدون شکلات و جدول و املت چه فایده داره؟! 

و نکته جالبتر اینه که حتی اگه از این ها هم بزنی ، نمیتونی اون پولو پس انداز کنی!

تنها راه پس انداز پول اینه که از اول یه مقدارو برداری! و با بقیش خوش بگذرونی :دی

پی نوشت: قول میدم دفعه بعد کلیپارو با دقت بیشتری ببینم تا بجای کلمه های : انقدر و اونقدر و فلان قدر چند تا رقم درست بگم! :دی

الهه هستم یک الگو : دی

همیشه فکر میکردم باید بچه دار شم تا بشم الگوی یه نفر!

اما اتفاق جالبی افتاد این تابستون! وقتی بهار شروع کرد همراهم کتابای هری پاترو خوند، و با سرعتو علاقه ی خیلی زیادی همشونو تو کمتر از یک ماه تموم کرد، یهو خودمو یه الگو دیدم!دیدم مثل من داره کتاب میخونه، دیدم این یکسال کلی با تلاش و پشتکار درس خونده .دیدم تصمیم داره مثل خودم علاقشو دنبال کنه نه حرف مردمو. دیدم تابستون که اومدم خونه میاد تو اتاق من و مثل من تا دیر وقت بیدار میمونه! دیدم تو مهمونی ها وقتی کنارم نشسته، و من برای ورود یکی از جام بلند میشم بلافاصله اونم بلند میشه ، دیدم چقدر داره سلیقش مثل من میشه! 

یهو انگار چشمام به کلی نشونه باز شد و فهمیدم من همین حالاشم الگوی یه نفرم! تا حالا درباره بچه ی بزرگتر بودن این حسو نداشتم ولی الان خیلی خیلی خوشحالم که بچه ی اولم و خواهر بزرگتر بهار! خیلی حس خوبیه الگو بودن! ادم یادمیگیره چقدر باید مراقب رفتارش باشه! 

خیلی خوشحالم :دی

وی حوصله شان را سر میبرد!

اینکه من فیلم دیدنو خیلی دوست دارم درست ، ولی اینکه یکی میاد پیشم، فیلمشو میبینه و بعدش میره، اصلا چیز جالبی نیست!

یا اینکه وقتی میرم پیشش میگه کاش لپ تاپو میوردی...

خیلی وقتا دوست داشتم فیلمو قطع کنم و بگم، ببین بیا یکم حرف بزنیم! یکم تعریف کنیم! تو یکم از خودت بگو من یکم از خودم بگم! 

حس حوصله سر بر بودن دارم :<

سیزن سون، دی اند!

اقا گیم اف ترونز دیدن با یکی دیگه، وقتی جفتتون برا بار اوله میبینید عاااالیه!

قسمت اخرو با دخترخاله جان نشستیم ببینیم!

بعد دو نفری حرص می خوردیم! هی به جان بد و بیراه گفتیم، بعد دو نفری آروم شدیم دلمون براش سوخت :))) بعد هم کلییییی به سانسا چیز گفتیم که تو شیش فصل اسکل بودی فصل هفتم که اسکلی هنوز، بعد یدفعه از حالت دراز کش دوتایی پاشدیم نشستیم و فیلم رو استپ کردیم و  کلی فریاد شادمانی زدیم و همو بغل کردیم :))))) 

کلی گرخیدیم با هم خلاصه! کلی موی بدنمون سیخ شد! 

کلا خیلی حال داد که با هم دیدیمش :)))

الانم جفتمون هنوز تو کفیم و نمیتونیم بخوابیم :دی

انتخاب واحد از چشمم افتادی :دی

بازه ی زمانی انتخاب واحد رو خیلی دوست داشتم!

از یه هفته قبلش برنامه کلاسا میاد و تو میشینی با توجه به روزا و ساعتا و تعداد واحدا چند تا برنامه میچینی که اگه هر کلاسی بهت نرسید یجور دیگه واحدا رو پر کنی و بعد با هم کلاسی ها مشورت میکنی و بعد با دوستات و بعدم یه برنامه رو قطعی میکنی و صبر میکنی تا انتخاب واحد شروع شه!

این ترم ولی واحد آموزشی دانشکده این علاقم رو از بین برد :|

برنامه کلاسا رو که تا روز قبل انتخاب واحد ندادن، بعدم هیچی عمومی تو ساعت خوب نذاشتن و من مجبور شدم با کلاس برداشتن توی دوشنبه ها که روز تعطیلم محسوب میشد، بزور 17 واحد برنامه بنویسم ولی به محض باز شدن سایت دیدم که عمومی ها کااملا پر شده و هیچی نمونده واسه ما! 

الان من موندم و چهار تا کلاس 8 صبح و 15 واحدی که توی چارت توصیه کرده 20 واحد باشه !:(

کلکسیون!

کلکسیون جمع کردن یکی از کارهای بامزه و خیلی لذت بخشه که هر کسیم میتونه انجامش بده

یه جور تفریح که هیچ وقت متوقف نمیشه

یه جور دفترچه خاطرات از گذشته

یه جور آلبوم عکس از عزیزانت

یه جور انباریِ محبت

هدیه دادن به یه کلکسیونر چقدر راحته! 

و این که بقیه به کامل کردن کلکسیونت کمک کنن چقدر لذت بخشه :)

فک کنید شما یه کلکسیون جمع میکنید و عزیزانتون هم اطلاع دارن و هی واستون میخرنش به مناسبت های مختلف یا حتی بی مناسب :) کلا که خیلی کیف داره

اینا رو گفتم که متقاعدتون کنم بیاید کلکسیون جمع کردن رو شروع کنیم! از امروز! یه چیزی انتخاب کنیم و شروع کنیم به جمع کردنش و به بقیه هم بگوییم:)

من خودم دارم کلکسیون " ماگ" جمع میکنم!  دلم برا ماگای قد و نیم قد و متفاوت و گوگولیمم قنج میره همش ! :>

:((

یکی از بدترین حس ها مال وقتیه که بعد از خوندن یه رمان یا دیدن یه فیلم، باید خودتو از دنیای اونا بیرون بکشی و دوباره برگردی به دنیای خودت :(


درست فیلم ببینیم :>

مامانم هیچ وقت نمیتونه فقط فیلم ببینه!  همیشه باید کنارش یه کاری بکنه مثلا تابلو فرششو ببافه یا ظرف بشوره یا برگه تصحیح کنه و... خلاصه میگه به نظرم پای فیلم ،بیکار نشستن وقت تلف کردنه... 


به نظر من فیلم فقط یه داستان که به تصویر کشیدن نیست،  یه عالمه هنره 

بنظرمن آدم باید انقدر تو فیلم غرق شه که بلند بلند بخنده،  گریه کنه،  اگه ترسید جیغ بزنه یا دستشو ببره جلو دهنشو تعجب کنه،  یا بغض کنه یا هیجان زده بشه،  وقتی شگفت زده شد چشماش باز بشه و هی بگه وااااای!  گاهی وقتا حتی فیلمو استپ کنه تا حس هاشو هضم کنه... 

باید انقدر فقط به فیلمی که در حال پخشه دقت کنه که دور و نزدیک شدن دوربین رو،  لرزش چونه ی بازیگر،  حرکت چشم ها،  لبخند های محو،  حرف هایی که توی نگاه میزنن،  بغضی که توی صداست،  برق توی چشم و خلاصه همه و همه چیزو ببینه! 

درست فیلم ببینیم،  اونوقت می بینید یجوری از دیدن فیلمه کیف کردید که باورتون نمیشه... 

وسط فیلم حرف نزنید، سوال نپرسید، خاطره تعریف نکنید، شاید یکی مثل من کنارتون باشه که دوست داره با همه وجودش فیلم ببینه! 

مرسی اه :دی

مزخرف!

یسری از جمله های معروف رو هیچ جوره درک نمیکنم :|

مثل اینا:

- فاصله ی بین عشق و نفرت به اندازه ی یک تار مو است !

- من و همسرم همه چی رو به هم میگیم !

- با کسی باش که خود واقعیتو دوست داشته باشه!

- باید ازدواج کنم تا یکی منو خوشبخت کنه!

- بچه دار شید تا مشکل ازدواجتون حل شه!

- پول چرک کف دسته!

- همه ی آدم ها با هم برابرند و هیچ کس برتر از دیگری نیست! 


:>

Sometimes we have to choose between what is RIGHT and what is EASY


  Albus dumbledore

هندسه طور!

اعتقادات مذهبی مثل اصول هندسی میمونه!

اثبات نا پذیره اما برای اثبات سایر قضایا بهشون احتیاجه

اثبات ناپذیره اما خلافشم ثابت نشده. 

اعتقاد قلبیه، عقلی نیست که بشه استدلالش کرد اما با عقل هم منافاتی نداره.

حالا مساله اینجاست که

 نباید سعی کنیم اصول خودمون رو به بقیه بقبولونیم

میتونیم دربارشون حرف بزنیم! ولی اصرار نه! پافشاری نه! 

حمله  نه!

این که به اصول کسی حمله کنیم و انتظار داشته باشیم خیلی راحت برخورد کنه و به قولی متعصب نباشه، خنده داره! چون داره به تک تک قضایا و برهان ها و کلا همه چیز شخص حمله میشه!

اصلا چطور میشه به اصول کسی حمله کرد در حالی که اصول خودتم همونقدر اثبات ناپذیره!

الان، تو این سن، به نظرم درستش اینه که فرض رو بر این بذاریم که اولا همه اصولشون رو با فکر انتخاب کردن 

دوما ما فوق فوقش بتونیم اندازه ی خودمون فکر کنیم و تصمیم بگیریم! نه کس دیگه ای!

+ احترام به عقاید هم انقدر مد شده که همه ازش حرف میزنن ولی تعریف درستی ازش نشده! به نظرم همین که اصرار نکنیم درباره این مسائل نظر کسی رو تغییر بدیم خودش قدم بزرگیه!

:)))

سر صف نماز به خانوم جلوییم میگم یکم برو جلوتر

مهرمو برداشت گذاشت عقب تر!

همه ی مشکلات همینقدر خوشگل حل میشن :)))

عادت!

آتنا کشته شد!

پیام های تسلیتشو تو گروه ها می فرستن

بعد از چند دقیقه همه چیز تموم میشه!

جوک میفرستن تو گروه! آموزش آشپزی، دیالوگ های کتابها...

انسان چقدر زود به همه چی عادت میکنه....

عاشق شدم! :|

با یه راننده تاکسی برخورد کردیم که باباش چهار تا زن داشت و خودشم سه تا گرفته بود! 

با پررویی تمامم میگفت اولی رو همینطوری گرفتم، دومیو مجبور بودم، سومیو عاشق شدم :|||||||

با کلی افتخار میگفت یه شب اینورم یه شب اونورم یه شب اونیکی ور :||

الاغ :|

سعی کردم در ماشینو محکم ببندم:))