ببینید این روزا واقعا سورئاله. چون غم بزرگیه اما خانوادهی سرخوشی هم داریم. لذا دو سه ساعت مهمون میاد و مجلس عزاست و گریه، مهمونا که میرن شوخیها شروع میشه و بگو بخنده.
بعد تو پشمات میریزه که وا این همون خاله ای بود که یه ربع پیش انقدر زد روی پاهاش که کبود شد و الان داره هرهر میخنده.
بعد روزی سه چهار بار این چرخش مود رو شاهدیم. سر سفره های نهار و شام که قشنگ مهمونیهای معمولیمونه. فقط آخرش فاتحه میخونیم.
البته امروز که روز دومه و همه تقریبا گریههاشون تموم شده اینطوریه