من نمیدونم چرا مغزم انقدر تنبل بار اومده :/
بدین صورت که وقتی میخواد یه کاری بکنه به این که چقدرررر مرحله رو باید طی کنه تا اون کار انجام بشه فکر میکنه و بعد منصرف میشه
مثلا اگه بخوام پاشم برم خرید
با خودش میگه: اووووووه
باید پاشی،
مانتو و شلوار و شال بپوشی
درو باز کنی
کفش بپوشی
درو ببندی
بری پایین
درو باز کنی بری بیرون
بعد تا مغازه بری
خرید کنی
کارتتو درباری حساب کنی
اووووووه خیلی کاره من انجامش نمیدم :////
همینجا لش کن بیشتر خوش میگذره
خیلی کارش زشته واقعا :||||
من اخرش بعد کارشناسی اول میرم سرکار و برای ارشد اقدام نمیکنم .و کارشناسی دوم میخونم اونم رشته ی طراحی صنعتی یا زبان فرانسوی
:دی
(اگه ایران موندگار شیم)
همیشه تو ذهنم برای معرفی دوست پسرم به مامانم نقشه های شومی داشتم
مثلا اولش بگم باباش اعتیاد داشت ولی ترک کرد و الان سالم و پاک توی زندانه :)))))
بعد که خیلییییی کرک و پرش ریخت بگم نهههه شوخی کردم :)))))
خوش میگذره
نمیگذره ؟ :)))))
و چه بسا دیدن اون قیافه ی بهت زده خیلی زود اتفاق بیوفته !!!
الان یاد یه خاطره از دوران مدرسه افتادم :/
با همکلاسی هام تو حیاط بودیم که گفتم: کیا میان بریم سر کلاس؟؟
هیچکی جواب نداد
بعد گفتم : کیا نمیان نریم سر کلاس؟
بعد همه گفتن : منننن منننن
و منم پورخندی زدم و با نبوغ خودم حال کردم :||
ببینید دختر خاله ی ۱۸ ساله ی کی با ازدواج کردنش موافقه؟؟؟؟
اخه چراااا؟
متاسفم برای این تربیت
متاسفم
اینجانب قصد دارم تمام تلاشم رو بکنم که خالم رو از اینکه دختر ۱۸ سالش رو به یه پسر ۲۸ ساله شوهر بده صرفا چون پسر با ایمانیه منصرف کنم :/
خدایاااااااا
میگم مامانم برام کاچی پخته برا دل دردم خوبه
میگه دستور پختشو بگیر برات بپزم
یکی از هم کلاسی هام رفته سفر روسیه و پست گذاشته و هشتگ زده که : #زندگی_زیباست_اگر_زیبا_زندگی_کنیم
دلم میخواد براش کامنت بذارم
#زندگی_زیباست_اگر_پول_داشته_باشیم
من صدای قشنگی ندارم
وقتی طولانی صحبت میکنم صدام میگیره و به سرفه میوفتم
صدام آرامش بخش و دل نوازم نیست
یا این حال یاد ترم دوم افتادم که شبا برای پرنیان و سحر قصه های امیرعلی رو میخوندم با همون صدای نکرم
و اونام ابراز رضایت میکردن ( ظاهرا ) :))))
خیلیییییی حس خوب و جذابی بود
خیلی برام با ارزش بود تمایلشون
ممنونم ازت پری. و سحر که فک نکنم بخونی اینو :))
و خب دلم تنگ شد راستش :>
پسر ۱۰ ،۱۲ ساله از ملخ میترسید، مامانش سرش دااااد زد مگه تو دختری که میترسی؟
در همین هنگام سایر مردان با گرفتن اون ملخ و اذیت کردن دختر ها باهاش، مردونگیشونو اثبات کردن