She is talking

واسه حرفایی که جاش تو اینستاگرام نیست :>

She is talking

واسه حرفایی که جاش تو اینستاگرام نیست :>

بییییی ادببببب

امشب تو یه جمع بین سه تا پسر و دو تا دختر دیگه از هممممه بی ادب تر بودم. 

خدا بگم چیکار کنه سجاد :))))))))

همون دقایل اول یه کسخل ریزی گفتم که سه تا پسرا پشماشون ریخت و ساکن شدن :/

بازم اعصابم پوکیده و بهتره نخونید. رمز: ۱۱۱۱

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

اعصابی که نیست

اگه نمیخوای درباره معماری های شکست خورده صحبت کنی گه میخوری اسم پادکستتو میذاری failed architecture 

بیاید دربارش بحث کنیم

یه کلیپ کوتاه دیدم درباره اینکه شخصیت های زن توی ملیفیسنت خوبن و برای اینکه نشون بدیم یه دختر کوله لازم نیست حتما کارهای مردونه بکنه مثلا بجنگه و آدما رو لت و پار کنه. اگر نشون بدیم که زن شخصیت پیچیده ای داره و ویزگی های خوب و بدی داره هم شخصیت قوی‌ای خلق کردیم. پوینت مد نظر کلیپو گرفتما

ولی خب آیا اینکه برای یسری کار ها برچسب مردونه و زنونه بزنیم اشتباه نیست؟ 

و شاید بگید که جنگیدن واقعا مردونس که باید بگم نه. و اگه بخوای اینطور حساب کنی پس مرزش کجاست؟ جنگیدن کار مردونه باشه لابد آشپزی و خیاطی هم زنونه میشه . دوباره که برگشتیم سر خونه ی اول...

همیشه برام سوال بوده کدوم فیلما توی نشون دادن یه شخصیت زن قوی مناسب تر عمل کردن. نظر خودم میج میزل توی سریال the marvelous Mrs maisel عه.

۱)دختری که دنبال آرزوش میره و حاضره از خیلی چیزا محروم بشه ولی لزوما با بقیه ی زن‌ها بد برخورد نمیکنه. (تو یه سری فیلما و سریالا شخصیت زن اگه کول باشه باید از بقیه زن ها خوشش نیاد. مثلا رابین توی how I met your mother همچین آدمیه. هیچ دوست زنی غیر از لیلی نداره و میگه چون دخترا غرغرو لوسن.)

۲) از رنگ صورتی و لباسای جینگیل و آرایش خیلی خوشش میاد و صراحتا میگه من اگه بخوام یه زن مدرن باشم لزومی نداره خاکستری بپوشم و این علایقم رو بذارم کنار. 

کلا دوسش دارم :)))) افرین بهش

نظر شما چیست؟


ساسنورشو دانلود کنم یعنی؟

خیلی دلم میخواد فیلم the Danish girl رو برای فرهنگ سازی بذارم برای خانواده. ولی متاسفانه یک عالمه صحنه داره :(((

از صفات بد وی

یکی از ویزگی های خیلی بد مامانم دهن لق بودنشه.

هرررر چیزی رو میره بازگو میکنه پیش همممه

مثلا یه خانومی بود تو فامیلمون، شوهرش معتاد بود و کار نمیکرد خودش باید خرج زندگیشون رو درمیاورد و دو تا پسر ۱۰ و ۸ ساله هم داست که وقتی به کوچیک ترین خواسته‌اشون نمیرسین مشت و لگد بود که به مادرشون میزدن. 

بعد من به مامانم گفتم وای من اگه جای فلانی بودم خودکشی میکردم خودمو راحت میکردم

بعد مامانم رفته همینو به خانومه گفته. که الهه میگه اگه جات بود خودشو میکشت :|||||||

اخه مااااادر منننن :|||||||||||||||

میگم من از عالم و آدم غر داشته باشم میام اینجا میزنم.

حالا اگه از شما سه نفر غر داشتم کجا برم ؟ :((((

مکالمه چیز خوبیست

خداروشکر دانشگاه رفتم باعث شد یکوچولوووو سلیطه ی درونم فعال بشه و بتونم خیلی جاها حرفامو بزنم. هم دیگه راحت تر ناراحتی هامو بیان میکنم هم عصبانیتم رو. البته بازم باید روش کار کنم چون خیلی حرفامو سرکوب میکنم هنوز :(

ولی مثلا دیروز مامانم هی چند بار گفت بیکاری بشین این جاشمعی هارو نقاشی کن. به جای اینکه اعصابم رو بگا بدم گفتم مامان اینکه هی میگی باعث میشه احساس کنم مجبورم اینکارو بکنم و عذاب وجدان میدی و دیگه حتی اگه انجام بدمم خوش نمی گذره 

ایشان هم پذیرفتند و دیگه نگفتند. خیلی هم زیبا


آقا من واقعا خوشحال شدم که دیشب دخترعموم و دخترش حجاب نداشتن و همینا یذره قبح حجاب نداشتن رو جلو مامانم میریزه.

به به.


به تو چهههه؟

دیشب تو مهمونی یه کنکوری بود و گفت من میخوام فقط تهران بزنم

بلافاصله نظر دادن ها شروع شد و هر کس اسم یه شهر دیگم گفت که اینجام بزن. 

یاد اون دوران خودم افتادم که رتبمم اومده بود و میگفتم من میخوام برم دانشگاه تهران، مامان و بابا و دایی و زندایی و خاله و شوهرخاله ام اصراااار داشتن که اصفهانو بزنم. اصرارشون به قدری زیاد بود که اخرش میرفتم گریه میکردم برا خودم که بابا من خودمو نکشتم این رتبه رو بیارم که بگید برو اصفهان :/

نمیدونم چرا انقدر همه دوست دارن برا کنکوری ها تعیین تکلیف کنن :///

برای اینکه کارگردان مورد علاقم رو پیدا کنم، چند تا فیلم ازش ببینم حسابه؟

۴ تا دیدم و همه رو بی نهایت دوست داشتم.

کافیه؟

میزان حس خوشحالی در من نسبت مستقیم داره با میزان فعال بودنم در طول روز و میزان رضایتم از خودم

اگه سواله براتون که دخترا تو گروهاشون چیا میگن

یه شبی بود که تو گروهمون به این نتیجه رسیدیم که درآوردن موهای بلند از لای کون خیلی حال میده :))))

اون شب واقعا زیبا بود.

کاش یک دونه از دوست هام پیشم بود.

فقط یکی

اقا من ۵ ساعت پیش دلم خواست که دوباره تست شخصیت شناسی بدم و دادم و نتیجه همون قبلی شد. بعد داشتم یه مقاله میخوندم درباره اینکه تیپ من از چه موقعیت هایی متنفره.

بعد هی فاصله افتاد و کارای دیگه کردم. الان اومدم سر لپتاپ دیدم وسط این مقاله ام

هی با حرص و اعصاب خردی اینو ادامه دادم. همینطور که داشتم فحش میدادم که اه بسه چقدر طولانیه دیدم نوشته این آدما هر لحظه اون کاری که دلشون میخواد رو انجام میدن. اصلا مهم نیست بقیه چی میگن یا توی برنامه ی روزانشون چی نوشتن. بعد لحظه ی زیبایی بود چون از اون وقتی که تصمیم داشتم مقاله هه رو بخونم چند ساعت گذشته و الان دیگه دلم نمیخوادش ولی در عین حال داره دقیقا چیزای درستی میگه :)))