فک کنم آبان بود که پریا اومده بودن تهران و به من خبر نداده بود چون راضیه گفته بود الهه میخواد بره کویر (حالا تعطیلی ۵ روزه بود و کویر ما یک روزه بماند)
بعدش که اینو به من گفت واسه اینکه حس بدی نگیره گفتم اره از کویر که برگشتیمم بهار اومد تهران و نگهش داشتم و نمیتونستم بیام پیشت و اینا.
ولی امروز که گفت رفته بودیم شمال و اگه میدونستم با کرونامشکلی نداری و میای بهت میگفتم، دیگه زرتی نگفتم که آره مشکل داشتم و اگه میگفتید هم نمیومدم.
چون کارش زیبا نیست