دیشب خواب دیدم پسرعموها و دخترعموها و بقیه جوون های فامیل بابام اومده بودن دنبالم و سوار ماشین اخرین مدل پسرعموم شدیم بعد تو راه کلی زدیم و رقصیدیم و وقتی پیاده شدیم بریم یه جا یه چیزی بخوریم، یکی از پشت زد رو شونهام و گفت حواست باشه موجودی کارتت کمه :)))))
و همه فامیلامون شنیدن و من از خجالت آب شدم :)))
به این میگن ناخوداگاه فقیر :))))))))
شت

اخه این چه خوابیه ؟؟
یاد تهرون افتادم میرفتیم بیرون
واقعا دلم بیرون رفتن و خوش گذروندن میخواد :(((